پارت دهم زیباترین عشق
دیانا _با خودم گفتم
(خداےاحالا باید چیکار کنم 🥵کمکم کن)
ارسلان_خبالان آماده بشید بریم شرکت درنام دیر شد من برم دیگه
دیانا _باشه چشم
از اتاق رفت بیرون
ارسلان _از اتاق اومدم بیرون رفتم اتاقم
اے خدا حالا باید چیکار کنم بابامم که ماشاالله فقط یه دختر میخواست پیدا بشه 🥴
خدا به خیر بگذرونه
خوب دیگه دیر شد حالا که دارم از دیانا کار میکشم باید یکم به فکرشم باشم باید برم دم اتاقش که بگم بریم
خب اینم از کتم عطرمم بزنم و برم
درو باز کردم با عسل مواجه شدم
😐
عسل _سلام ارسلان امشب تو و خانوادت دعوتیت خونمون 😀 چون امشب بابام به مهمونے گرفته که تمام دوستان دعوتن تو هم بیا حتما زن که ندارے زنتم دعوت کنم اشکال نداره بابا خودمم هستم
ارسلان _😑😬😦🙄🥶 عسل ببخشید دیر بهت گفتم ولے من و دیانا با هم نامزدیم 🙈 خیلے وقته
یهو دیانا اومد و گفت
دیانا _ عسل جون من از ارسلان خواستن نگه حتے به باباشم نگفته
من و ارسلان تو بوتسکش باهم آشنا شدیم امشبم حتما میآییم عزیزم 😄😅😆😅😅
ارسلان _(دهنمسه متر شد دیاناے مظلوم و مهربون چه زبونے داره 😲
واے خدا به دغواے این دوتا خندم گرفته
عسلو نگاه کن خدا 😂😂😂😂)
عسل_اها خوشبخت بشے 😶😡😡😡😵😵😵😵😵😵🤐🤐🤐🤐😟😟😟😏😏😏
عسل باخودش گفت(ارسلانپوستتو قلفتے میکنم منو ول کردے اون الدنگ رو چسبیدی
دیانا هفت میکنم تو وایستا اے خدا
نمیذارم اینا ازدواج کنن 😩😐😑کارے میکنم به گه خوردم بیفتے خاڪ تو سرت )
دیانا_عسل منو ارسلان دیرمون شد فعلا
دختره اشغال جوابمو نداد رفت
ارسلان _بریم دیگه
دیانا _سوار ماشین شدیم رفتیم تو راه به ارسلان گفتم
آقا کاشے منظور از مهمونے چجور مهمونیه
ارسلان _اها راستے خوب شد گفتے ببین مثل مهمونے هاے رسمے نیست اسمش رسمیه ولے یه طور مثل عروسیه
دیانا _بله؟ببینید الان همه فڪ میکنن من و تو نامزدے در حالے که نیستیم بعد بریم یه جایے مثل عروسے خوب
ارسلان _ببین دیانا
دیانا _ 😳
ارسلان _تعجب نکن از الان باید تمرین کنیم
دیانا _تعجب نکردم 🤨
ارسلان _ هه خب باشه ببین دیانا من بهت دست نمیزنم آسیبے هم بهت نمیزنم فقط یه دستتو میگیرم ضایع نباشه و اینکه ببین باید با لباس مجلسے بیایے و هر جور خودت میدونے که باید چجورے آماده بشی
دیانا _باشه ببین فقط من براے لباس مجلسے باید برم خونمون اگه برم مامانم میفهمه چیکار کنم
ارسلان _بعد رفتن از شرکت میریم براے خرید لباس و بعد به آرایشگاه بعدشم که هیچی
دیانا _باشه
(خداببین نیومده نامزد هم شدم من مردارو میشناسم هه فقط دستتو میگیرم ولے بدمم نمیاد با ارسلان یه قرے هم بدم نگرانیم براے اینکه مامانم بفهمه و جرم بده نمیدونم چرا دوست دارم ارسلان عاشقم بشه اون عسل بمیره از حرص 😂😂)
عهرسیدیم
ارسلان _اره پیاده شو
دیانا _ارسلان میشه با مهدیس برم خرید و آرایشگاه بعد با اون بیام مهمونی
ارسلان _(وایدلم آب شد چه خوب میگه ارسلان)
باشهبهش زنگ میزنم میگم
دیانا _ ممنون بریم دیگه (وایخدا این ارسلان و باید عاشق خودم کنم اصلا قرارمون همین بود خوب با مهدیس میرم بعد که رفتم خونه عسل ارسلان منو دید دیوونم بشه)
ارسلان_ کجایے دیانا تو فکری
دیانا _من نه
بالاخره رسیدیم رفتیم داخل اون اشغال نبود خداروشکر اوف چقدر بده و کسل کننده کے نموم میشه این جلسه)
♥️2ساعتبعد♥️
ارسلان _خوب به مهدیس زنگیدم گفت باشه الان میبرمت خونه مهدیس شون
دیانا _ نه نه خودم میرم
ارسلان _ نه اینجورے که نمیشه
دیانا _نه میرم خداحافظ
ارسلان _آدرسو دارے خونه مهدیس؟
دیانا _اره دارم
ارسلان _ خب باشه منم میرم آماده بشم
دیانا _ تو راه بودم یهو یه یکے زد پشتم
کے پشتمه کدوم خرے بگو زود
پسر عمو دیانا _سلام دیانا خانم
دیانا _برگشتم چشممم دوتا شد سلام تو اینجا چیکار میکنے
پسر عموم _ اون پسره کیه باهاششے مگه نگفتم من هستم باید با من باشے که تو قبول نکردے با من رل بزنے پے نباید با یه روانے دیگه باشے
فهمیدی
دیانا _ همینجورے که داشت میومد جلو منم میرفتم عقب گفتم خره اشغال ازن بدم میاد میفهمے میبینمت 🤢😒😏😏
اون پسره کیه به تو ربطے نداره
پسر عموش _ عه عه بخ من ربطے نداره باشه بهت ثابت میکنم
رفتم جلو تا لباشو ببوسم از بس که وقتے عصبانے میشه جذاب میشه
دیانا _ هو دارے کجا میایے برو گمشو
پسر عموش _ اول اون لباتو شکار میکنم بعد میرم
دیانا _ تو غلط میکنے تا الان نزاشتم الانم نمیذارم برو اشغال
الان جیغ مے نما برو گمشو
پسره _ آخ دارے دیگه دیوونم میکنے جیگرم داشتم میرفتم جلو که یهو یکے کلمو کوبوند و سرش
برگشتم 😡😡😡
ارسلان _خاڪ تو سرت عوضے برو گمشو کوبوند تو سرش
ادامه اش در عکس
اینم یه پارت طولانی 🤭💜
(خداےاحالا باید چیکار کنم 🥵کمکم کن)
ارسلان_خبالان آماده بشید بریم شرکت درنام دیر شد من برم دیگه
دیانا _باشه چشم
از اتاق رفت بیرون
ارسلان _از اتاق اومدم بیرون رفتم اتاقم
اے خدا حالا باید چیکار کنم بابامم که ماشاالله فقط یه دختر میخواست پیدا بشه 🥴
خدا به خیر بگذرونه
خوب دیگه دیر شد حالا که دارم از دیانا کار میکشم باید یکم به فکرشم باشم باید برم دم اتاقش که بگم بریم
خب اینم از کتم عطرمم بزنم و برم
درو باز کردم با عسل مواجه شدم
😐
عسل _سلام ارسلان امشب تو و خانوادت دعوتیت خونمون 😀 چون امشب بابام به مهمونے گرفته که تمام دوستان دعوتن تو هم بیا حتما زن که ندارے زنتم دعوت کنم اشکال نداره بابا خودمم هستم
ارسلان _😑😬😦🙄🥶 عسل ببخشید دیر بهت گفتم ولے من و دیانا با هم نامزدیم 🙈 خیلے وقته
یهو دیانا اومد و گفت
دیانا _ عسل جون من از ارسلان خواستن نگه حتے به باباشم نگفته
من و ارسلان تو بوتسکش باهم آشنا شدیم امشبم حتما میآییم عزیزم 😄😅😆😅😅
ارسلان _(دهنمسه متر شد دیاناے مظلوم و مهربون چه زبونے داره 😲
واے خدا به دغواے این دوتا خندم گرفته
عسلو نگاه کن خدا 😂😂😂😂)
عسل_اها خوشبخت بشے 😶😡😡😡😵😵😵😵😵😵🤐🤐🤐🤐😟😟😟😏😏😏
عسل باخودش گفت(ارسلانپوستتو قلفتے میکنم منو ول کردے اون الدنگ رو چسبیدی
دیانا هفت میکنم تو وایستا اے خدا
نمیذارم اینا ازدواج کنن 😩😐😑کارے میکنم به گه خوردم بیفتے خاڪ تو سرت )
دیانا_عسل منو ارسلان دیرمون شد فعلا
دختره اشغال جوابمو نداد رفت
ارسلان _بریم دیگه
دیانا _سوار ماشین شدیم رفتیم تو راه به ارسلان گفتم
آقا کاشے منظور از مهمونے چجور مهمونیه
ارسلان _اها راستے خوب شد گفتے ببین مثل مهمونے هاے رسمے نیست اسمش رسمیه ولے یه طور مثل عروسیه
دیانا _بله؟ببینید الان همه فڪ میکنن من و تو نامزدے در حالے که نیستیم بعد بریم یه جایے مثل عروسے خوب
ارسلان _ببین دیانا
دیانا _ 😳
ارسلان _تعجب نکن از الان باید تمرین کنیم
دیانا _تعجب نکردم 🤨
ارسلان _ هه خب باشه ببین دیانا من بهت دست نمیزنم آسیبے هم بهت نمیزنم فقط یه دستتو میگیرم ضایع نباشه و اینکه ببین باید با لباس مجلسے بیایے و هر جور خودت میدونے که باید چجورے آماده بشی
دیانا _باشه ببین فقط من براے لباس مجلسے باید برم خونمون اگه برم مامانم میفهمه چیکار کنم
ارسلان _بعد رفتن از شرکت میریم براے خرید لباس و بعد به آرایشگاه بعدشم که هیچی
دیانا _باشه
(خداببین نیومده نامزد هم شدم من مردارو میشناسم هه فقط دستتو میگیرم ولے بدمم نمیاد با ارسلان یه قرے هم بدم نگرانیم براے اینکه مامانم بفهمه و جرم بده نمیدونم چرا دوست دارم ارسلان عاشقم بشه اون عسل بمیره از حرص 😂😂)
عهرسیدیم
ارسلان _اره پیاده شو
دیانا _ارسلان میشه با مهدیس برم خرید و آرایشگاه بعد با اون بیام مهمونی
ارسلان _(وایدلم آب شد چه خوب میگه ارسلان)
باشهبهش زنگ میزنم میگم
دیانا _ ممنون بریم دیگه (وایخدا این ارسلان و باید عاشق خودم کنم اصلا قرارمون همین بود خوب با مهدیس میرم بعد که رفتم خونه عسل ارسلان منو دید دیوونم بشه)
ارسلان_ کجایے دیانا تو فکری
دیانا _من نه
بالاخره رسیدیم رفتیم داخل اون اشغال نبود خداروشکر اوف چقدر بده و کسل کننده کے نموم میشه این جلسه)
♥️2ساعتبعد♥️
ارسلان _خوب به مهدیس زنگیدم گفت باشه الان میبرمت خونه مهدیس شون
دیانا _ نه نه خودم میرم
ارسلان _ نه اینجورے که نمیشه
دیانا _نه میرم خداحافظ
ارسلان _آدرسو دارے خونه مهدیس؟
دیانا _اره دارم
ارسلان _ خب باشه منم میرم آماده بشم
دیانا _ تو راه بودم یهو یه یکے زد پشتم
کے پشتمه کدوم خرے بگو زود
پسر عمو دیانا _سلام دیانا خانم
دیانا _برگشتم چشممم دوتا شد سلام تو اینجا چیکار میکنے
پسر عموم _ اون پسره کیه باهاششے مگه نگفتم من هستم باید با من باشے که تو قبول نکردے با من رل بزنے پے نباید با یه روانے دیگه باشے
فهمیدی
دیانا _ همینجورے که داشت میومد جلو منم میرفتم عقب گفتم خره اشغال ازن بدم میاد میفهمے میبینمت 🤢😒😏😏
اون پسره کیه به تو ربطے نداره
پسر عموش _ عه عه بخ من ربطے نداره باشه بهت ثابت میکنم
رفتم جلو تا لباشو ببوسم از بس که وقتے عصبانے میشه جذاب میشه
دیانا _ هو دارے کجا میایے برو گمشو
پسر عموش _ اول اون لباتو شکار میکنم بعد میرم
دیانا _ تو غلط میکنے تا الان نزاشتم الانم نمیذارم برو اشغال
الان جیغ مے نما برو گمشو
پسره _ آخ دارے دیگه دیوونم میکنے جیگرم داشتم میرفتم جلو که یهو یکے کلمو کوبوند و سرش
برگشتم 😡😡😡
ارسلان _خاڪ تو سرت عوضے برو گمشو کوبوند تو سرش
ادامه اش در عکس
اینم یه پارت طولانی 🤭💜
۱۶.۱k
۰۳ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.