روز های زیادی می گذرد
#روز_های_زیادی_می_گذرد
در این گرگ و میش بی صدایی،
در چاه عمیق بیتابی؛
در ظلمت افکار شبانه...
تو صدایم کن،
حتی از آن دوردست ها،
خواهم شنید
نوای دلنشینت را؛
وذره ذره لبخند های بی مهابا،
بر لبم نقش خواهد بست...
روز های زیادی باتو خواهد گذشت.
چه در جنگل های نروژ
یا در همین جا،
در همین ده کوره قلبت؛
انتظارم را بکش،
من این دوری را خواهم شکست،
و چشمانم را میهمان خواهم کرد،
به صرف خیره خیره نگاه کردنت...
و دستانت را به من بسپار،
تادر امواج طوفانی آغوشم
تو را حل کنم.
#نگارشاهسون
#شرکا
#دلتنگی
#قرار
در این گرگ و میش بی صدایی،
در چاه عمیق بیتابی؛
در ظلمت افکار شبانه...
تو صدایم کن،
حتی از آن دوردست ها،
خواهم شنید
نوای دلنشینت را؛
وذره ذره لبخند های بی مهابا،
بر لبم نقش خواهد بست...
روز های زیادی باتو خواهد گذشت.
چه در جنگل های نروژ
یا در همین جا،
در همین ده کوره قلبت؛
انتظارم را بکش،
من این دوری را خواهم شکست،
و چشمانم را میهمان خواهم کرد،
به صرف خیره خیره نگاه کردنت...
و دستانت را به من بسپار،
تادر امواج طوفانی آغوشم
تو را حل کنم.
#نگارشاهسون
#شرکا
#دلتنگی
#قرار
۴.۱k
۲۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.