ماه بالای سر تنهایی است...
باغ همسایه چراغش روشن
من چراغم خاموش.
ماه تابیده به بشقاب خیار
به لب کوزهی آب.
غوکها میخوانند
مرغ حق هم گاهی.
کوه نزدیک من است:
پشت افراها، سنجدها
و بیابان پیدا نیست.
سنگ پیدا نیست.
گلچهها پیدا نیست.
سایههایی از دور
مثل تنهایی آب
مثل آواز خدا پیداست.
نیمه شب باید باشد.
دب اکبر آن است:
دو وجب بالاتر از بام.
آسمان آبی نیست
روز آبی بود.
یاد من باشد
هرچه پروانه که میافتد در آب
زود از آب درآرم.
یاد من باشد کاری نکنم
که به قانون زمین بربخورد.
یاد من باشد فردا لب جوی
حولهام را هم با چوبه بشویم.
یاد من باشد تنها هستم.
ماه بالای سر تنهاییست...
#سهراب_سپهری
#تنهایی #love
من چراغم خاموش.
ماه تابیده به بشقاب خیار
به لب کوزهی آب.
غوکها میخوانند
مرغ حق هم گاهی.
کوه نزدیک من است:
پشت افراها، سنجدها
و بیابان پیدا نیست.
سنگ پیدا نیست.
گلچهها پیدا نیست.
سایههایی از دور
مثل تنهایی آب
مثل آواز خدا پیداست.
نیمه شب باید باشد.
دب اکبر آن است:
دو وجب بالاتر از بام.
آسمان آبی نیست
روز آبی بود.
یاد من باشد
هرچه پروانه که میافتد در آب
زود از آب درآرم.
یاد من باشد کاری نکنم
که به قانون زمین بربخورد.
یاد من باشد فردا لب جوی
حولهام را هم با چوبه بشویم.
یاد من باشد تنها هستم.
ماه بالای سر تنهاییست...
#سهراب_سپهری
#تنهایی #love
۳.۱k
۱۳ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.