امروز •| کپشن ناب✍🏻🌻 |•
امروز•| #کپشن_ناب✍🏻🌻 |•
شده تآبحال بغضتان به سانِ روغنِ در ماهیتابه مانده، آنقدر در گلو بماند که به جلز ولز بیوفتد و بویِ روغنسوخته از تگِ گلو بلند شود؟!
شده تابحآل بعدِ دیدنِ دراماتیکترین صحنهی سینمایی چشمتان نم پس ندهد و فقط گلویتان ترک بردارد؟!
شده با گوشتکوب رویِ دستتان بخورد و فقط چشمبسته و دهانباز، آبگلویتان را قورت دهید؟
برای ما که شده ..
بارها میانِ یک صحنهی درام
میانِ یک بغضِ پخته
میانِ یک دردِ عمیق
نَم هم پس ندادیم !
بعد گفتندِمان مغرور ..
سنگِ بی غَل و غَش
لارَحمِ لامروّت ..
ما شاید بغضمان در گلو گندیده شود
شاید کپک و توس بردارد
اما تابحال شده عمیقاً نگاهمان کنید؟!
ما سیبِ گلویمان از شما رسیده تر است ..
ما مواقعِ بغض تا بَناگوش لبخند میزنیم ..
ما شبهآ که شما کویرگردی میکنید؛ در اقیانوسِ آرامِ اشکهامان؛ آرام آب میبردِمان ..
ما شبها برمیگردیم به بچگیمان ..
که همیشهی خدا " گوشتکوب رویِ انگشت خورده " بودیم ..
شما عمیقاً مارا ندیدهاید !
مخصوصا سر صبح
که دورِ قَرنیهمان با مدادِ قرمز خط کشیدیم و به عنوانِ کلمهی مهم هرشب از رویش اِملا میبارد ..
شما دریایِ پسَلِ متکا و لحافمان را ندیدهاید ..
ما روزها به سانِ خمیر وَرز میاییم و شبها تگِ سینی پهن میشویم و آرام پخته میشویم ..
ما روزها به سانِ یک رئیس؛ کجوکول لبخند میزنیم و شبها سربازِ سرِ پُستی هستیم که خوآب ندارد ..
و قسم به ذوقهای کوچکِ پنجثانیهای؛
ما غرور سرمان نمیشود!
شما عمیقاً به چشم و گلویمان زل نزدید ..
وَ اِلّا که گریه در قاموسِ ما از نانِ شب واجبتر است ..
#فرناززارع✍🏼
#عکس_نوشته #عاشقانه #طنز #فانتزی #هنری #نوشته #دخترونه #جذاب #هنر_عکاسی
شده تآبحال بغضتان به سانِ روغنِ در ماهیتابه مانده، آنقدر در گلو بماند که به جلز ولز بیوفتد و بویِ روغنسوخته از تگِ گلو بلند شود؟!
شده تابحآل بعدِ دیدنِ دراماتیکترین صحنهی سینمایی چشمتان نم پس ندهد و فقط گلویتان ترک بردارد؟!
شده با گوشتکوب رویِ دستتان بخورد و فقط چشمبسته و دهانباز، آبگلویتان را قورت دهید؟
برای ما که شده ..
بارها میانِ یک صحنهی درام
میانِ یک بغضِ پخته
میانِ یک دردِ عمیق
نَم هم پس ندادیم !
بعد گفتندِمان مغرور ..
سنگِ بی غَل و غَش
لارَحمِ لامروّت ..
ما شاید بغضمان در گلو گندیده شود
شاید کپک و توس بردارد
اما تابحال شده عمیقاً نگاهمان کنید؟!
ما سیبِ گلویمان از شما رسیده تر است ..
ما مواقعِ بغض تا بَناگوش لبخند میزنیم ..
ما شبهآ که شما کویرگردی میکنید؛ در اقیانوسِ آرامِ اشکهامان؛ آرام آب میبردِمان ..
ما شبها برمیگردیم به بچگیمان ..
که همیشهی خدا " گوشتکوب رویِ انگشت خورده " بودیم ..
شما عمیقاً مارا ندیدهاید !
مخصوصا سر صبح
که دورِ قَرنیهمان با مدادِ قرمز خط کشیدیم و به عنوانِ کلمهی مهم هرشب از رویش اِملا میبارد ..
شما دریایِ پسَلِ متکا و لحافمان را ندیدهاید ..
ما روزها به سانِ خمیر وَرز میاییم و شبها تگِ سینی پهن میشویم و آرام پخته میشویم ..
ما روزها به سانِ یک رئیس؛ کجوکول لبخند میزنیم و شبها سربازِ سرِ پُستی هستیم که خوآب ندارد ..
و قسم به ذوقهای کوچکِ پنجثانیهای؛
ما غرور سرمان نمیشود!
شما عمیقاً به چشم و گلویمان زل نزدید ..
وَ اِلّا که گریه در قاموسِ ما از نانِ شب واجبتر است ..
#فرناززارع✍🏼
#عکس_نوشته #عاشقانه #طنز #فانتزی #هنری #نوشته #دخترونه #جذاب #هنر_عکاسی
۱۰.۱k
۲۶ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.