داستان کوتاه
#داستان_کوتاه
خب میخوام داستان خواهر اون پسر و بگم
اون یکی از بهترین خواهرایی بود که یک انسان میتونه داشته باشه 😢
اون دوست من (مرگ سیاه) اون دوست من بود البته تاحدی میشه گفت چون دوست بودن از بچگی این دختر به حرف فرشته گوش میداد ولی مهربونیایی میکرد که به فرشته ربطی نداشت مثل اینکه در کودکی بجای برادرش کتک میخورد (داوطلبانه ) و یا بخاطر خوشحالی خواهر کوچکترش هر معجون بد مزه ای خواهرش درست میکرد میخورد
اون تو ۱۵ سالگی ازدواج کرد که شاید از اون جهنم بیرون بیاد بی خبر از اینکه اون پسر هم مشکل روانی داشته
اون بعد ۳ ماه از اون پسر حامله شد و حاصل یک دختر خیلی ناز و شیرین زبون شد
اون ۵ سال با اون پسر روانی زندگی کرد فقط بخاطر دخترش ولی اون یک هفته قبل طلاقش مرد میدونید واقعا قوانین اجازه نمیده دلیل مرگش رو بگم ولی اون یک مهره زندگی بود اون برای بقیه افریده شده و برای بقیه از دنیا رفت
میدونید چرا مرد ؟
چون میخواست خدا کاری کنه که بقیه قدر برادرش رو بدونن
خب میخوام داستان خواهر اون پسر و بگم
اون یکی از بهترین خواهرایی بود که یک انسان میتونه داشته باشه 😢
اون دوست من (مرگ سیاه) اون دوست من بود البته تاحدی میشه گفت چون دوست بودن از بچگی این دختر به حرف فرشته گوش میداد ولی مهربونیایی میکرد که به فرشته ربطی نداشت مثل اینکه در کودکی بجای برادرش کتک میخورد (داوطلبانه ) و یا بخاطر خوشحالی خواهر کوچکترش هر معجون بد مزه ای خواهرش درست میکرد میخورد
اون تو ۱۵ سالگی ازدواج کرد که شاید از اون جهنم بیرون بیاد بی خبر از اینکه اون پسر هم مشکل روانی داشته
اون بعد ۳ ماه از اون پسر حامله شد و حاصل یک دختر خیلی ناز و شیرین زبون شد
اون ۵ سال با اون پسر روانی زندگی کرد فقط بخاطر دخترش ولی اون یک هفته قبل طلاقش مرد میدونید واقعا قوانین اجازه نمیده دلیل مرگش رو بگم ولی اون یک مهره زندگی بود اون برای بقیه افریده شده و برای بقیه از دنیا رفت
میدونید چرا مرد ؟
چون میخواست خدا کاری کنه که بقیه قدر برادرش رو بدونن
۱۰.۸k
۰۱ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.