🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه پارت۱۱۰ شماره ای عرفان بود اتصالو
🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۱۱۰ #شماره ای عرفان بود اتصالو برقرار کردم صدام بخاطر گریه مطمعن بودم خش دار میشه.
-الو.
-سلام چراجواب نمیدی
-کارتو بگو؟؟
باصدای جدیی گفت؛
-رویا بازم گریه،
-مهم نست کارتو بگو،
-خواستم بهت تبریک بگم.
-بابت چی؟؟
-بانوی عمارت شدنت،
-ممنون
-خواهش..اون سینای ذلیل شده رو ازخونت انداختی بیرون؟
-آره.
-خوب کاری کردی.
-اون تهدیدم کرد.
-تهدید؟؟
-آره.
-فکر کنم خوابت به زودی تعبیر بشه
-تو خواب دیدی من مردم.درسته.ولی تعبیرش سرایت میکنه به سینا چون زیادی داره دم تکون میده.دمشو میبرم پسره ای مارماهی.
لبخندی رولبم نشست
-اینو خوب امدی.
-بله که خوب امدم من همیشه خوب میام
- میخوام درس بخونم.
-این یعنی اینکه مزاحمم نشودرسته؟باشه به درس خوندنت برس مزاحم نمیشم.
-خیلی ممنون که درک میکنی؟؟تو همیشه...باشنیدن صدای بوق قطع تماس به صفحه ای گوشی نگاه کردم..
خندم گرفت.
-این چراقطع کرد داشتم حرف میزدم..شمارشو گرفتم رد تماس زد..دوباره گرفتم بازم رد تماس زد.به درک پسره ای پرو،دراتاق رو زدن
-کیه؟؟
-خانم آقا سینا دارن میرن،
ازجام بلند شدم واز اتاق بیرون امدم.از بالا به زن عمو وسینا نگاه کردم که داشتن از هم خداحافظی میکردن.سینا سرشو بالا گرفت، دستمو به حالت بای بای براش تکون دادم وباغرورنیشخندی زدم ،نگاه خصیمانه ای به من انداخت ورفت...دروغ چرا یکمی میترسیدم.ازاون هرکاری برمیومد هرکاری..زن عمو روی مبل نشست ودستاشو روی صورتش گرفت..ازراه پله پایین رفتم.به زن عمو نزدیک شدمو کنارش نشستم..
-زن عمو..از دست من که دلخور نیستی؟؟؟
زن عمو گلرخ سرشو بالا گرفت ونگاه اشک آلودشو به من دوخت.
-نه دخترم از تو ناراحت نیستم ازاون پسر ناراحتم که باکاراش باعث شد از خونه بیرون بشه..
-اون فکر میکنه بابای من مسبب اعدام شدن عموء..
-این پسرپاک دیونه شده نمیدونم باید چیکار کنم.صدباربهش گفتم آخه پسره ای احمق بابای تو چی داشت .که آقاکیان خدابیامرز باید از دستش بگیره..اما گوشش بدهکار نیست که نیست.
-خانم گوشیتون داره زنگ میخوره..گوشی رو از دست ندا گرفتمو نگاهی به صفحش انداختم شماره ای آقای دادخواه بود وکیل خانوادگیمون..
-سلام آقای دادخواه..
-سلام خانم ستوده خوب هستین..
-ممنون آقای دادخواه زنگ زدم جواب ندادین..
-بنده خیلی از شما معذرت میخوام جایی بودم نمیتونستم جواب بدم.. بفرمایید الان درخدمت شمام
-ممنون..راستشو بخواین آقای دادخواه شما همیشه هوای خانواده ای ماروداشتین ومن از شماخیلی ممنونم میخواستم بگم اگه میشه تو اینکه اموال پدرم به نام من بشه شما همراه من باشین چون به یه آدم قابل اعتمادوکاربلدی مثل شما احتیاج دارم..
-من از شما خیلی تشکر میکنم بابت این همه اعتمادتون..
نویسنده:S.m.a.E
-الو.
-سلام چراجواب نمیدی
-کارتو بگو؟؟
باصدای جدیی گفت؛
-رویا بازم گریه،
-مهم نست کارتو بگو،
-خواستم بهت تبریک بگم.
-بابت چی؟؟
-بانوی عمارت شدنت،
-ممنون
-خواهش..اون سینای ذلیل شده رو ازخونت انداختی بیرون؟
-آره.
-خوب کاری کردی.
-اون تهدیدم کرد.
-تهدید؟؟
-آره.
-فکر کنم خوابت به زودی تعبیر بشه
-تو خواب دیدی من مردم.درسته.ولی تعبیرش سرایت میکنه به سینا چون زیادی داره دم تکون میده.دمشو میبرم پسره ای مارماهی.
لبخندی رولبم نشست
-اینو خوب امدی.
-بله که خوب امدم من همیشه خوب میام
- میخوام درس بخونم.
-این یعنی اینکه مزاحمم نشودرسته؟باشه به درس خوندنت برس مزاحم نمیشم.
-خیلی ممنون که درک میکنی؟؟تو همیشه...باشنیدن صدای بوق قطع تماس به صفحه ای گوشی نگاه کردم..
خندم گرفت.
-این چراقطع کرد داشتم حرف میزدم..شمارشو گرفتم رد تماس زد..دوباره گرفتم بازم رد تماس زد.به درک پسره ای پرو،دراتاق رو زدن
-کیه؟؟
-خانم آقا سینا دارن میرن،
ازجام بلند شدم واز اتاق بیرون امدم.از بالا به زن عمو وسینا نگاه کردم که داشتن از هم خداحافظی میکردن.سینا سرشو بالا گرفت، دستمو به حالت بای بای براش تکون دادم وباغرورنیشخندی زدم ،نگاه خصیمانه ای به من انداخت ورفت...دروغ چرا یکمی میترسیدم.ازاون هرکاری برمیومد هرکاری..زن عمو روی مبل نشست ودستاشو روی صورتش گرفت..ازراه پله پایین رفتم.به زن عمو نزدیک شدمو کنارش نشستم..
-زن عمو..از دست من که دلخور نیستی؟؟؟
زن عمو گلرخ سرشو بالا گرفت ونگاه اشک آلودشو به من دوخت.
-نه دخترم از تو ناراحت نیستم ازاون پسر ناراحتم که باکاراش باعث شد از خونه بیرون بشه..
-اون فکر میکنه بابای من مسبب اعدام شدن عموء..
-این پسرپاک دیونه شده نمیدونم باید چیکار کنم.صدباربهش گفتم آخه پسره ای احمق بابای تو چی داشت .که آقاکیان خدابیامرز باید از دستش بگیره..اما گوشش بدهکار نیست که نیست.
-خانم گوشیتون داره زنگ میخوره..گوشی رو از دست ندا گرفتمو نگاهی به صفحش انداختم شماره ای آقای دادخواه بود وکیل خانوادگیمون..
-سلام آقای دادخواه..
-سلام خانم ستوده خوب هستین..
-ممنون آقای دادخواه زنگ زدم جواب ندادین..
-بنده خیلی از شما معذرت میخوام جایی بودم نمیتونستم جواب بدم.. بفرمایید الان درخدمت شمام
-ممنون..راستشو بخواین آقای دادخواه شما همیشه هوای خانواده ای ماروداشتین ومن از شماخیلی ممنونم میخواستم بگم اگه میشه تو اینکه اموال پدرم به نام من بشه شما همراه من باشین چون به یه آدم قابل اعتمادوکاربلدی مثل شما احتیاج دارم..
-من از شما خیلی تشکر میکنم بابت این همه اعتمادتون..
نویسنده:S.m.a.E
۷۲.۴k
۰۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.