همسر اجباری ۳۷۹
#همسر_اجباری #۳۷۹
صدای ویالنی به گوشم رسید این صدای یه ویالن نبود...همه صدارو شنیدنو به طرف صدا برگشتن...بادیدن صحنه
روبروم.
آریا .الهی من فداش بشم این آریو انقدر قشنگ میزنه
وای خدددااا زیباترین صحنه ی زندگیم روبروم بود دوست نداشتم حتی پلک بزنم ای جانم مث باباش داره به من
نگاه میکنه تمام حرکتاش کپی شده ای از آریا بود
جلو رفتم و منتظر بودم ملودی قشنگشون تموم شه.
با تموم شدن آهنگ همه دست زدنو با تموم عشقم به هردوتای عزیز زندگیم نگاه کردم.
آریو ویالنو اورد پایین ویه تعظیم کرد.
-تقدیم به دوست داشتنی من و شیرینی بابام
صدای امیرو شنیدم:عسل منم ازاینامیخوام منظورش آریوبود.اداش منویادآریاانداخت وقتی بچه ای رو میدیو بچه
میخواست
عسلم مثل من چشم غره ای رفت.
بغلمو بازکردم و زانو زدم که خودشو انداخت تو بغلم .
-عالی بودپسرم
-مامانی همش زحمتای بابا بود.
بالبخند وعشق نگاهمو به آریایی دوختم که داشت با لبخند به ما نگاه میرد.
دست بابات درد نکنه قلب مامانی .
-حاال راستشو بگو عاشق منی یا بابایی
عاشق هردوتاتونم.
-سرم شیره نمال من که میدونم تو عاشق بابامی.
با این حرف آریو همه خندیدن.
سودا:آریو.ناراحت نباش مامان آذین منم عاشق بابامه...اصال همه مامان باباها اینطورین
-اشکالی نداره دختر عمه بیا ماهم همدیگه رو دوست داشته باشیم
با گفتن این حرف آریو همه خندیدن
احسان رو به آریو گفت: آریو عمویی.
-جونم
-بابات گفت چی کردی با امیدآخه چرا عمو...نترسیدی
آریو با کالفی گفت:
ای بابا تازه یادم رفته بود عمومرده و غیرتش در ضمن.
بعد با اخم نگاهی به سودا کرد و ادامه داد.
سودا خانم خیلی خودشو لوس میکنه
یاخدا این بچه رو من چکار کنم
خندیدن جمع به حرفای آریو واحسان تمومی نداشت که آذین با کالفگی گفت دیر وقته اگه خسیس شدین
ونمیخواین کادواتونو به زن داداشم بدین بگین که ما بریم.
امیر-آی گل گفتین آذین خانم همه باید صبح بریم سرکار.
کادو هارویکی یکی گرفتم و واقعا کادوای قشنگی رو واسم گرفته بودن بعد از تشکر
احسان:آریا پس تو چی خسیس..
آریا روبه مامانش گفت مامان جعبه رو بدین لطفا...
آذر جون جعبه ای رو ازکیفش بیرون اوردو به سمت آریا گرفت و آریا هم با لبخند جعبه رو دست من داد.
جعبه رو باز کردمو....واااییی چه کردی آریا...
سویچ ماشینو برداشتمو روبه جمع تکون دادم روهوا...
-ممنون آریاااااا...
-مبارکت باشه خانمم...البته االن خونه است تو پارکینگ فعال سویچ خدمتت.
-مررررسی...
-تولدت مبارک...
بعد تموم شدن مراسم از رستوران به اتفاق هم خارج شدیم وهرکدوم به سمت خونه هامون حرکت کردیم
صدای ویالنی به گوشم رسید این صدای یه ویالن نبود...همه صدارو شنیدنو به طرف صدا برگشتن...بادیدن صحنه
روبروم.
آریا .الهی من فداش بشم این آریو انقدر قشنگ میزنه
وای خدددااا زیباترین صحنه ی زندگیم روبروم بود دوست نداشتم حتی پلک بزنم ای جانم مث باباش داره به من
نگاه میکنه تمام حرکتاش کپی شده ای از آریا بود
جلو رفتم و منتظر بودم ملودی قشنگشون تموم شه.
با تموم شدن آهنگ همه دست زدنو با تموم عشقم به هردوتای عزیز زندگیم نگاه کردم.
آریو ویالنو اورد پایین ویه تعظیم کرد.
-تقدیم به دوست داشتنی من و شیرینی بابام
صدای امیرو شنیدم:عسل منم ازاینامیخوام منظورش آریوبود.اداش منویادآریاانداخت وقتی بچه ای رو میدیو بچه
میخواست
عسلم مثل من چشم غره ای رفت.
بغلمو بازکردم و زانو زدم که خودشو انداخت تو بغلم .
-عالی بودپسرم
-مامانی همش زحمتای بابا بود.
بالبخند وعشق نگاهمو به آریایی دوختم که داشت با لبخند به ما نگاه میرد.
دست بابات درد نکنه قلب مامانی .
-حاال راستشو بگو عاشق منی یا بابایی
عاشق هردوتاتونم.
-سرم شیره نمال من که میدونم تو عاشق بابامی.
با این حرف آریو همه خندیدن.
سودا:آریو.ناراحت نباش مامان آذین منم عاشق بابامه...اصال همه مامان باباها اینطورین
-اشکالی نداره دختر عمه بیا ماهم همدیگه رو دوست داشته باشیم
با گفتن این حرف آریو همه خندیدن
احسان رو به آریو گفت: آریو عمویی.
-جونم
-بابات گفت چی کردی با امیدآخه چرا عمو...نترسیدی
آریو با کالفی گفت:
ای بابا تازه یادم رفته بود عمومرده و غیرتش در ضمن.
بعد با اخم نگاهی به سودا کرد و ادامه داد.
سودا خانم خیلی خودشو لوس میکنه
یاخدا این بچه رو من چکار کنم
خندیدن جمع به حرفای آریو واحسان تمومی نداشت که آذین با کالفگی گفت دیر وقته اگه خسیس شدین
ونمیخواین کادواتونو به زن داداشم بدین بگین که ما بریم.
امیر-آی گل گفتین آذین خانم همه باید صبح بریم سرکار.
کادو هارویکی یکی گرفتم و واقعا کادوای قشنگی رو واسم گرفته بودن بعد از تشکر
احسان:آریا پس تو چی خسیس..
آریا روبه مامانش گفت مامان جعبه رو بدین لطفا...
آذر جون جعبه ای رو ازکیفش بیرون اوردو به سمت آریا گرفت و آریا هم با لبخند جعبه رو دست من داد.
جعبه رو باز کردمو....واااییی چه کردی آریا...
سویچ ماشینو برداشتمو روبه جمع تکون دادم روهوا...
-ممنون آریاااااا...
-مبارکت باشه خانمم...البته االن خونه است تو پارکینگ فعال سویچ خدمتت.
-مررررسی...
-تولدت مبارک...
بعد تموم شدن مراسم از رستوران به اتفاق هم خارج شدیم وهرکدوم به سمت خونه هامون حرکت کردیم
۱۱.۹k
۲۷ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.