صبح جمعه که بلند میشوی ..
صبح جمعه که بلند میشوی ..
آفتاب زرد حرف از شادی میزند..
ولی بعد ...
کم کم که به غروب نارنجی اش نزدیک میشوی..
ناخودآگاه دلگیر میشوی..
زل میزنی به خاطراتت...
آن روزهای سرد ودل گرمت..
دل روشن وهوای تاریک ..
به همان روز هایی که اگر هم جمعه بود ..
با او خوب بود..
جمعه ها بد جور دلگیر میشود..
بدجور تا میکند
کاغذ دفتر خاطراتت را..
بدجور میپیچاند..
دل بیچاره مترسک را ..
در میان کلاغ هایی که از او نمیترسند...
#khatereh
آفتاب زرد حرف از شادی میزند..
ولی بعد ...
کم کم که به غروب نارنجی اش نزدیک میشوی..
ناخودآگاه دلگیر میشوی..
زل میزنی به خاطراتت...
آن روزهای سرد ودل گرمت..
دل روشن وهوای تاریک ..
به همان روز هایی که اگر هم جمعه بود ..
با او خوب بود..
جمعه ها بد جور دلگیر میشود..
بدجور تا میکند
کاغذ دفتر خاطراتت را..
بدجور میپیچاند..
دل بیچاره مترسک را ..
در میان کلاغ هایی که از او نمیترسند...
#khatereh
۱.۵k
۳۰ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.