27تیر سال 1371کــــــوچه پس کــوچه های بوشهر صـــــدای گر
27تیر سال 1371کــــــوچه پس کــوچه های بوشهر صـــــدای گریه بچــــــه ای رو بــــه خـــــودش شنید.وقتی شش ماهه بود،چال گونه هایش همه را از خود بی خـود میکرد.
اعضای خـــانواده قربون صدقه اش میرفتن و خلاصه اون پسرک شد عزیز دردونه خــونه.پـــسرڪ دیگه قدکشیده بود و میتونست راه بره.اسمش هم مهدی بود.پـسری خوشگل ولی آروم و بی آزار!جــوری کــه اگر از سنگ صدا درمیومد ازمهدی صدایی درنمیومد.پــسرک بزرگتر شد و تونست اسم خودشو بنویسه...به مدرسه چندان علاقه ای نداشت و مهارت خاصی درفوتبال داشت. دوست داشت رویایش را حقیقت کند،رویای،فوتبالیست شدن...
این خواسته فاصله کمی از او داشت و به راحتی میتوانست فوتبالیست شود،چون کــه پدر او هم فوتبالیست بود و میتونست بــــه مهدیِ قصه ما کمک زیادی بکنه.
مهدی داشت نوجوون میشد...حرفه اش رو جدی تر کــرد و با تمرینات زیاد چندسال بعد عضو ایرانجوان بوشهرشد.اونقدری تمرکز داشت کــه بتونه یه بازی خوب ارائه بده😍
حالا دیگه مهدی،اون پسرک قصه ما واسه خودش مردی شده بود |💪 |
دیگه از تیم های تهرانی پیشنهاد داشت...به تیم محبوبش پرسپولیس رفت و جوری درخشید کـــه اهدافش هم برآورده شدن،
عنوان پدیده لیگ،آقای گلی،مردسال فوتبال،کمک به قهرمانی تیمش و....
تمام این عنوان هایی ڪــه به دست آورد ، پـاسخی از زحماتش را داشت...
زحماتی کــه بویِ تحمل گرما و سرما و دوری از خانواده و تمرینات سنگین و طاقت فرسا میدهند.
چـــه مصدومیت هایی کــه برای هواداران بوی دلتنگی میداد.
از محرومیتش ڪـــه امان میلیون ها نفررا بریده بود،نگویم برایتان...
محــرومیتی کـــه آخـــرش مـــنجر به جــدایی شد و ما باید با سلطان عشق خداحافظی میڪــردیم.
خلاصه...
مهدی ما شد افتخار خـــانواده و الگوی پسربچه هایی که رویای فوتبالیست شدن دارند...
همونی ڪـــه الان با اسمش جــــون میگیریم❤ ❤
همـــونی که زندگی و فوتبال باهاش غیرقابل تصور شده⚽ ❎ 😭
آهــــــــــــــــــای پسرک این قصه...👦 📚
عـــــــــاشقــــــــــــــتــــــــیم...😻 😻
😽 😻 تـــــــــــولدت مـــــــــبارڪ زنــــدگــــــــیع😻 😽
نــــوشته:#الناز
اعضای خـــانواده قربون صدقه اش میرفتن و خلاصه اون پسرک شد عزیز دردونه خــونه.پـــسرڪ دیگه قدکشیده بود و میتونست راه بره.اسمش هم مهدی بود.پـسری خوشگل ولی آروم و بی آزار!جــوری کــه اگر از سنگ صدا درمیومد ازمهدی صدایی درنمیومد.پــسرک بزرگتر شد و تونست اسم خودشو بنویسه...به مدرسه چندان علاقه ای نداشت و مهارت خاصی درفوتبال داشت. دوست داشت رویایش را حقیقت کند،رویای،فوتبالیست شدن...
این خواسته فاصله کمی از او داشت و به راحتی میتوانست فوتبالیست شود،چون کــه پدر او هم فوتبالیست بود و میتونست بــــه مهدیِ قصه ما کمک زیادی بکنه.
مهدی داشت نوجوون میشد...حرفه اش رو جدی تر کــرد و با تمرینات زیاد چندسال بعد عضو ایرانجوان بوشهرشد.اونقدری تمرکز داشت کــه بتونه یه بازی خوب ارائه بده😍
حالا دیگه مهدی،اون پسرک قصه ما واسه خودش مردی شده بود |💪 |
دیگه از تیم های تهرانی پیشنهاد داشت...به تیم محبوبش پرسپولیس رفت و جوری درخشید کـــه اهدافش هم برآورده شدن،
عنوان پدیده لیگ،آقای گلی،مردسال فوتبال،کمک به قهرمانی تیمش و....
تمام این عنوان هایی ڪــه به دست آورد ، پـاسخی از زحماتش را داشت...
زحماتی کــه بویِ تحمل گرما و سرما و دوری از خانواده و تمرینات سنگین و طاقت فرسا میدهند.
چـــه مصدومیت هایی کــه برای هواداران بوی دلتنگی میداد.
از محرومیتش ڪـــه امان میلیون ها نفررا بریده بود،نگویم برایتان...
محــرومیتی کـــه آخـــرش مـــنجر به جــدایی شد و ما باید با سلطان عشق خداحافظی میڪــردیم.
خلاصه...
مهدی ما شد افتخار خـــانواده و الگوی پسربچه هایی که رویای فوتبالیست شدن دارند...
همونی ڪـــه الان با اسمش جــــون میگیریم❤ ❤
همـــونی که زندگی و فوتبال باهاش غیرقابل تصور شده⚽ ❎ 😭
آهــــــــــــــــــای پسرک این قصه...👦 📚
عـــــــــاشقــــــــــــــتــــــــیم...😻 😻
😽 😻 تـــــــــــولدت مـــــــــبارڪ زنــــدگــــــــیع😻 😽
نــــوشته:#الناز
۱.۷k
۲۷ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.