در سیهْ اقیانوسِ پهناورِ شب
در سیهْ اقیانوسِ پهناورِ شب
یونسِ نهنگِ خیابان بودم
گوسفندِ قربانی جای اسماعیل مقدور
همهْ پیغمبرزاده ، من فرزند نوح بودم
دنیا مرا جَوید، خوش نیامد به مذاقش
تُف کرد
انگشت انداخت و قِی کرد
من استفراغِ خونی سارتر بودم
بوی تعفُنِ کهنهْ زخم چرکینم
کلافه کرده شامّه ی شهر را
نمادِ عزرائیل
من گلایُلی در میان دشت رُز بودم
یکی از همین روز های لَرزدارِ پاییز
با آن رنگ های گرمِ برگ هایش
مشهور میشوم
عکسم را می چسبانند بَرْ در و دیوارِ شهر
به تمسخر، زیرش می نویسند
(شادروان)
به ظاهر ، همهْ چهره ها غم آلود
جز کِرْم های گرسنه ای
که میلولند در خاک
-تنها کسانی که انتظارم را می کِشند-
از من
استخوان هایم می مانَد و
شعری که کسی نخوانْد و نشْنید
سَوای تمام احساساتم
من روزگاری عاشق بودم...
یونسِ نهنگِ خیابان بودم
گوسفندِ قربانی جای اسماعیل مقدور
همهْ پیغمبرزاده ، من فرزند نوح بودم
دنیا مرا جَوید، خوش نیامد به مذاقش
تُف کرد
انگشت انداخت و قِی کرد
من استفراغِ خونی سارتر بودم
بوی تعفُنِ کهنهْ زخم چرکینم
کلافه کرده شامّه ی شهر را
نمادِ عزرائیل
من گلایُلی در میان دشت رُز بودم
یکی از همین روز های لَرزدارِ پاییز
با آن رنگ های گرمِ برگ هایش
مشهور میشوم
عکسم را می چسبانند بَرْ در و دیوارِ شهر
به تمسخر، زیرش می نویسند
(شادروان)
به ظاهر ، همهْ چهره ها غم آلود
جز کِرْم های گرسنه ای
که میلولند در خاک
-تنها کسانی که انتظارم را می کِشند-
از من
استخوان هایم می مانَد و
شعری که کسی نخوانْد و نشْنید
سَوای تمام احساساتم
من روزگاری عاشق بودم...
۳.۴k
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.