شهدای زنده
#شهدای_زنده
.
#جانباز_اعصاب_و_روان را میگویم،همان که هر وقت موج انفجار او را گرفت،
دیگر هیچ کس را نمی شناسد.نه زن،نه فرزند و نه پدر و مادر.
.
گاهی همه چیز از یادش میره،دست خودش نیست،موج میگیردش،اینجور موقعها
دیگه هیچی جلودارش نیست،هر چی سر راهش باشه داغون میشه،حتی من.
وقتی حالش خیلی بدمیشه،وسایل رو به طرف من و بچه ها پرت میکنه،من سریع
بچه ها رو توی یه اتاق دیگه میبرم،قرصهاشو میارم و به زور دستش رو میگیرم تا
به خودش آسیب نرسونه،اونم برای اینکه دستش رو ول کنه شروع به کتک زدن
من میکنه و هر چی دستش باشه توی سر و صورتم میزنه.
من فقط اشک میریزم و نگاش میکنم.نه از اینکه منو میزنه.از اینکه میبینم حالش
چقدر بده و نمیتونم هیچ کاری براش بکنم .چند دقیقه ای به همین منوال میگذره.
کم کم آروم میشه و بعدش تازه اول گریه هامونه،سرش رو روی شونه ام میذاره و
باگریه ازم معذرت میخواد.منم فقط اشک میریزم و #عاشقانه سرش رو نوازش میکنم.
.
آخه دوستش دارم
.
#جانباز_اعصاب_و_روان را میگویم،همان که هر وقت موج انفجار او را گرفت،
دیگر هیچ کس را نمی شناسد.نه زن،نه فرزند و نه پدر و مادر.
.
گاهی همه چیز از یادش میره،دست خودش نیست،موج میگیردش،اینجور موقعها
دیگه هیچی جلودارش نیست،هر چی سر راهش باشه داغون میشه،حتی من.
وقتی حالش خیلی بدمیشه،وسایل رو به طرف من و بچه ها پرت میکنه،من سریع
بچه ها رو توی یه اتاق دیگه میبرم،قرصهاشو میارم و به زور دستش رو میگیرم تا
به خودش آسیب نرسونه،اونم برای اینکه دستش رو ول کنه شروع به کتک زدن
من میکنه و هر چی دستش باشه توی سر و صورتم میزنه.
من فقط اشک میریزم و نگاش میکنم.نه از اینکه منو میزنه.از اینکه میبینم حالش
چقدر بده و نمیتونم هیچ کاری براش بکنم .چند دقیقه ای به همین منوال میگذره.
کم کم آروم میشه و بعدش تازه اول گریه هامونه،سرش رو روی شونه ام میذاره و
باگریه ازم معذرت میخواد.منم فقط اشک میریزم و #عاشقانه سرش رو نوازش میکنم.
.
آخه دوستش دارم
۲.۶k
۱۳ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.