امشب تمام قلبم لبریز از التهاب است
امشب تمام قلبم لبریز از التهاب است
دیری است این دل تنگ مملو ز اضطراب است
آبستن حوادث ، محراب مسجد شهر
شهری به نام کوفه با مردمان بد عهد
محراب غرق در خون ، شاهد به ظلم اعداست
یک سیف و ضربه بر سر ، در سجده حق مولاست ؟؟!!
مظلوم عالم امشب یک کوله بار دارد
عزم سفر نموده ، قصد عبور دارد
یک کوله بار سنگین از دیده های بسیار
دیوار و ضرب سیلی ، یک درب و میخ مسمار
یاس کبود و بستر با پهلویی شکسته
غنچه ز دست داده ، از حزن دیده بسته
بد عهدی زمانه با مردمان یکرنگ
یاران بی وفا و عدوان پر ز نیرنگ
بی مهری احباء ، سنگینی غم یار
با دشمنان مزدور پیکارهای بسیار
جای طناب از دست ، بر قلب او نشسته
در پیش چشم زهرا ، دل خون و دست بسته
شیری که درب خیبر از جای خویش برکند
جهل عدوی ظالم ، وی را نموده در بند
بر دوش خود کشیده تابوت یار شیرین
وز دیده خون فشان است ، از خاطرات دیرین
مردی که حمل می کرد نان از برای ایتام
در ظلمت شبانه ، مستور و نرم و آرام
بر دوش می کشاند تابوت همدمش را
دخت رسول اکرم (ص)، زهرای اطهرش را
بر خاک می نهاند جسم نحیف ، غمگین !
هنگام بازدید است ، دیدار یاس و یاسین
حیدر (ع) ! رسیده وقت دیدار دخت مرسل (ص )
با خاتم النبیین (ص)، که او را گرفته در بر
حیدر (ع)سپرده دست زهرا (س)به دست احمد (ص)
دیگر رسیده درد مولایمان به سر حد
دیری گذشته از آن شبهای بی قراری
مولای دردمندان ! اینک تو رهسپاری ؟!
از سوی ما سلامی بر دخت مصطفی (ص)کن
مولا ! رسید زهرا (س)، آقا ! مرا دعا کن
نفرین به تو سقیفه ، نفرین بر عهد ننگین
نفرین به یک ، دو و سه ، نفرین بر مضلین
هر چه به خاندان طاها (ص)، ستم رسیده
منشأ ز عهد دارد ، آن عهد ( پیمان سقیفه بنی ساعده )، نور دیده !
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع علی ذلک
شعر از خودم بود. شرمنده که نتونستم حق رو درست به جا بیارم.
دیری است این دل تنگ مملو ز اضطراب است
آبستن حوادث ، محراب مسجد شهر
شهری به نام کوفه با مردمان بد عهد
محراب غرق در خون ، شاهد به ظلم اعداست
یک سیف و ضربه بر سر ، در سجده حق مولاست ؟؟!!
مظلوم عالم امشب یک کوله بار دارد
عزم سفر نموده ، قصد عبور دارد
یک کوله بار سنگین از دیده های بسیار
دیوار و ضرب سیلی ، یک درب و میخ مسمار
یاس کبود و بستر با پهلویی شکسته
غنچه ز دست داده ، از حزن دیده بسته
بد عهدی زمانه با مردمان یکرنگ
یاران بی وفا و عدوان پر ز نیرنگ
بی مهری احباء ، سنگینی غم یار
با دشمنان مزدور پیکارهای بسیار
جای طناب از دست ، بر قلب او نشسته
در پیش چشم زهرا ، دل خون و دست بسته
شیری که درب خیبر از جای خویش برکند
جهل عدوی ظالم ، وی را نموده در بند
بر دوش خود کشیده تابوت یار شیرین
وز دیده خون فشان است ، از خاطرات دیرین
مردی که حمل می کرد نان از برای ایتام
در ظلمت شبانه ، مستور و نرم و آرام
بر دوش می کشاند تابوت همدمش را
دخت رسول اکرم (ص)، زهرای اطهرش را
بر خاک می نهاند جسم نحیف ، غمگین !
هنگام بازدید است ، دیدار یاس و یاسین
حیدر (ع) ! رسیده وقت دیدار دخت مرسل (ص )
با خاتم النبیین (ص)، که او را گرفته در بر
حیدر (ع)سپرده دست زهرا (س)به دست احمد (ص)
دیگر رسیده درد مولایمان به سر حد
دیری گذشته از آن شبهای بی قراری
مولای دردمندان ! اینک تو رهسپاری ؟!
از سوی ما سلامی بر دخت مصطفی (ص)کن
مولا ! رسید زهرا (س)، آقا ! مرا دعا کن
نفرین به تو سقیفه ، نفرین بر عهد ننگین
نفرین به یک ، دو و سه ، نفرین بر مضلین
هر چه به خاندان طاها (ص)، ستم رسیده
منشأ ز عهد دارد ، آن عهد ( پیمان سقیفه بنی ساعده )، نور دیده !
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع علی ذلک
شعر از خودم بود. شرمنده که نتونستم حق رو درست به جا بیارم.
۲.۲k
۱۶ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.