یک راه آشتی با خدا بگذار، شیخ بهایی نقل می کند که عارفی م
یک راه #آشتی با خدا بگذار، شیخ بهایی نقل می کند که عارفی می گوید که روزی دزدان قافله ما را غارت کردند، پس نشستند و مشغول خوردن طعام شدند.
یکی از آن ها را دیدم که چیزی نمی خورد گفتم چرا با آنها در غذا شریک نمی شوی؟ گفت : من امروز روزه ام، گفتم : دزدی و روزه گرفتن عجب است!
گفت : ای مرد! این راه، راه صلح است که با خدای خود واگذاشته ام، شاید روزی سبب شود و با او آشنا شدم.
آن عارف می گوید سال دیگر او را در مسجد الحرام دیدم که طواف می کند و آثار توبه از حرکات وی مشاهده کردم، مرا که دید گفت: دیدی که آن روزه چگونه مرا با #خدا آشنا کرد؟
یکی از آن ها را دیدم که چیزی نمی خورد گفتم چرا با آنها در غذا شریک نمی شوی؟ گفت : من امروز روزه ام، گفتم : دزدی و روزه گرفتن عجب است!
گفت : ای مرد! این راه، راه صلح است که با خدای خود واگذاشته ام، شاید روزی سبب شود و با او آشنا شدم.
آن عارف می گوید سال دیگر او را در مسجد الحرام دیدم که طواف می کند و آثار توبه از حرکات وی مشاهده کردم، مرا که دید گفت: دیدی که آن روزه چگونه مرا با #خدا آشنا کرد؟
۳.۵k
۰۹ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.