رمان مربع عشق
#رمان_مربع_عشق
پارت شانزدهم
+++۸ماه قبل(ریحانه)
عین برج زهرمار روبروی هم نشسته بودیم رها مثلااصلا حواسش نبود و مثلا داشت تلویزیون تماشا میکرد اصلا هم به روی مبارک نمیووردم که ساعد داره بال بال میزنه تا بفهمه رها چشه؛ رها تو یه حرکت غافلگیر کننده برگشت و به ساعد که از این حرکت غافلگیر شده بود گفت: چته؟ چرا انقدر وول میخوری؟!
ساعد ساکت نشست و دستشو کرد تو پهلوی سینا که داشت از خنده می ترکید. مثل اینکه امروز ساعد اشتباهی رو نصف یکی از جزوه های رها چای ریخته، بیچاره خودشم خبر نداره که چه بلایی سرش اومده اخه رها خیلی رو جزوه ها و کتاباش حساسه حتی به منم که مثلا خیر سرم دوست چندین و چند سالشم نمیده .
خندمو جمع کردم وپاشدم چای بریزم چای رو تاجایی که میشد شنبه یکشنبه ریختم، یعنی یکی خیلی پر رنگ و یکی خیلی کم رنگ همونطور که سوت میزدم چای رو جلو ساعد تعارف کردم که حرصی کمرنگرو برداشت سینا هم آدم حساب نکردم و بعد از تعارف به رها سینی رو روی میز گذاشتم.
سینا یه نگاه به چای ها کردو با خنده گفت: به به ریحانه خانم دیگه وقت شوهر دادنته ها خیلی چایی هات یه رنگن. وبعد با رها خندیدند
با لبخند نشستم و همونطور که پامو روی پا میانداختم خطاب به رها گفتم: چارتا(چهارتا)جزوه که این همه جلزوولز نداره خانم رستگار....
رها عصبی و حرصی نگام کرد؛ ساعد که منظورمو گرفت تک خندهای کرد و با گرفتن دستش جلوی دهنش خندشو قطع کرد....
(رها)
اصلا محل به ساعد نذاشتم و خطاب به سینا گفتم: چه خبر از کار جدید سینا جان؟!
ریحانه عین ادمایی که با انسان پدر کشتگی دارن نگام کرد؛ حسودیش شده بود لبخند خبیثی زدم که ریحانه رو جری تر کرد
و یه پرتقال اندازه کله خودش برای ساعد گذاشت و با لبخند حرصی گفت: بفرمائید!
مثلا میخواست حرص منو دربیاره، دارم برات ریحانه خانم!
سینا برای اینکه حرص ریحانو در بیاره گفت: کار جدید با ریحانه جونه....
ریحانه با شیطنت و سگ محلی گفت: تا اونجایی که یادمه من با شما کاری نداشتم
سینا با شیطنت گفت: خانم غریب! خانم ریحانه امینی منظورم بود!
(نقش مقابل سینا در فیلم جدیدش)
هیچی دیگه خون از چشمای ریحان می بارید، به حرفام یکم چاشنی خنده اضافه کردم تا بیشتر ساعد و ریحانو دق مرگ کنم و با خنده گفتم: چه خوب !
ریحانه بچه گانه و خیلی بامزه حرصی رو کرد سمت ساعد و پرسید: ساعد تو چه میکنی؟!
نظر یادتون نره؟!
پارت شانزدهم
+++۸ماه قبل(ریحانه)
عین برج زهرمار روبروی هم نشسته بودیم رها مثلااصلا حواسش نبود و مثلا داشت تلویزیون تماشا میکرد اصلا هم به روی مبارک نمیووردم که ساعد داره بال بال میزنه تا بفهمه رها چشه؛ رها تو یه حرکت غافلگیر کننده برگشت و به ساعد که از این حرکت غافلگیر شده بود گفت: چته؟ چرا انقدر وول میخوری؟!
ساعد ساکت نشست و دستشو کرد تو پهلوی سینا که داشت از خنده می ترکید. مثل اینکه امروز ساعد اشتباهی رو نصف یکی از جزوه های رها چای ریخته، بیچاره خودشم خبر نداره که چه بلایی سرش اومده اخه رها خیلی رو جزوه ها و کتاباش حساسه حتی به منم که مثلا خیر سرم دوست چندین و چند سالشم نمیده .
خندمو جمع کردم وپاشدم چای بریزم چای رو تاجایی که میشد شنبه یکشنبه ریختم، یعنی یکی خیلی پر رنگ و یکی خیلی کم رنگ همونطور که سوت میزدم چای رو جلو ساعد تعارف کردم که حرصی کمرنگرو برداشت سینا هم آدم حساب نکردم و بعد از تعارف به رها سینی رو روی میز گذاشتم.
سینا یه نگاه به چای ها کردو با خنده گفت: به به ریحانه خانم دیگه وقت شوهر دادنته ها خیلی چایی هات یه رنگن. وبعد با رها خندیدند
با لبخند نشستم و همونطور که پامو روی پا میانداختم خطاب به رها گفتم: چارتا(چهارتا)جزوه که این همه جلزوولز نداره خانم رستگار....
رها عصبی و حرصی نگام کرد؛ ساعد که منظورمو گرفت تک خندهای کرد و با گرفتن دستش جلوی دهنش خندشو قطع کرد....
(رها)
اصلا محل به ساعد نذاشتم و خطاب به سینا گفتم: چه خبر از کار جدید سینا جان؟!
ریحانه عین ادمایی که با انسان پدر کشتگی دارن نگام کرد؛ حسودیش شده بود لبخند خبیثی زدم که ریحانه رو جری تر کرد
و یه پرتقال اندازه کله خودش برای ساعد گذاشت و با لبخند حرصی گفت: بفرمائید!
مثلا میخواست حرص منو دربیاره، دارم برات ریحانه خانم!
سینا برای اینکه حرص ریحانو در بیاره گفت: کار جدید با ریحانه جونه....
ریحانه با شیطنت و سگ محلی گفت: تا اونجایی که یادمه من با شما کاری نداشتم
سینا با شیطنت گفت: خانم غریب! خانم ریحانه امینی منظورم بود!
(نقش مقابل سینا در فیلم جدیدش)
هیچی دیگه خون از چشمای ریحان می بارید، به حرفام یکم چاشنی خنده اضافه کردم تا بیشتر ساعد و ریحانو دق مرگ کنم و با خنده گفتم: چه خوب !
ریحانه بچه گانه و خیلی بامزه حرصی رو کرد سمت ساعد و پرسید: ساعد تو چه میکنی؟!
نظر یادتون نره؟!
۹.۴k
۱۴ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.