رمان عشق من و تو
رمان عشق من و تو
پارت_۳۰
همین جور داشتم غصه میخوردم که گرمی چیزی رو رو لبم حس کردم
شک زده شدم نفس هم نمیکشیدم
بعد چند لحظه شروع کرد رو ل*ب*ا*م ب*و*س*ه زدن
ب*و*س*ه هاش عمیق شد
شروع کرد بازی کردن با ل*ب*ا*م
آرامش تو وجودم شعله ور شد
ازم جدا شد
من:عاشقتم مرد من
راشا:میپرستمت عشق من
نگاش کردم یه کت و شلوار نک مدادی و یه پیراهن سفید کروات نقره ایی
پیشونیم رو ب*و*س*ی*د
عکاس اومد
یه لبخند زد و جوری که براش عادیه سری تکون داد
عکاس:خب اسماتون رو بگین که راحت تر پیش بریم
منو راشا با هم گفتیم:تمنا و راشا
عکاس:راشا دست راستتو بنداز دور کمر تمنا بچسبونش به سینت اها افرین
تمنا تو هم به کمر از پشت خم شو
بسه
حالا راشا به لبای تمنا نگاه کن
تمنا تو هم فقط به چشماش نگاه کن
بعد اینکه عکس گرفت احساس کردم سر راشا داره میاد نزدیک وای خدا،چرا این انقدر بی جنبس و صد البته بی حیا
ل*ب*ا*ش اروم رو ل*ب*ا*م نشست
و صدای چیک باعث شد ازم جدا شه
من:خیلی بی حیایی
بعد این حرف گونه هام اتیش گرفت
بعد یه عکس برای تالار که منو راشا تکیه داده بودیم به هم و من راست بودم و راشا چپ تو دستای چپمون هم دست گل من بود گرفت
بعد این عکس شروع کرد عکسایی که دلم میخواست اب شم برم تو زمین
کارمون که تو عکاسی تموم شد حرکت کردیم سمت باغ
مراسم جدا برگذار میشه ولی برای عقد مردا هم هستن
قسمت زنونه و مردونه هم با درخت کاری از هم جدا شدن
به محض رسیدنمون
جیغ دست سوت دود اسپند
راشا در رو باز کرد و دستم رو گرفت
همون اول ما رو به سمت سفره عقد با راهی که دو طرف فامیل وایساده بودن رفتیم
قرآن دستم و صدای قند سابیدن بالای سرم فکرم مشغول اینده
و صدای تنها کسی که داره میگه
عاقد:برای بار سوم عروس خانم تمنا پارسا ایا به بنده وکالت میدهید شما را به عقد و نکاج دائم جناب اقای راشا با مهریه معلوم در بیاورم؟وکیلم؟
کی سه بار تموم شد ؟
و من با ارامشی عجیب کتاب قران رو بستم و ب*و*س*ی*د*م
نفسی کشیدم
من:با نام و یاد خدا و اجازه مادر پدرم و بزرگای مجلس بله
صدای فامیل راشا بود که هماهنگ میگفتن
+ماست ماست کنگر ماست عروس دیگ مال ماست
و کل میکشیدن
عاقد همه رو ساکت کرد
عاقد:جناب اقای راشا پارسیان آیا شما به بنده وکالت میدهید شما را به عقد و نکاح دائم سر کار خانم تمنا پارسا با مهر معلوم در بیاورم؟
با اعتماد کاملی که تو صداش بود جواب داد
راشا:نه
که یه سکوت عجیبی درست شد
که عاقد سکوت رو شکست
عاقد:دلیل این جواب رو میتونم بپرسم؟
راشا:بله،شما فرمودین مهر خانمم یک جلو کلام الله مجید یک جفت اینه و شمعدان صد شاخه نبات هزار و سیصد شاخه گل رز ۱۴ سکه تمام بهار ازادی به نیت ۱۴ معصوم یک سفر به خانه خدا
درسته؟
عاقد:بله
پارت_۳۰
همین جور داشتم غصه میخوردم که گرمی چیزی رو رو لبم حس کردم
شک زده شدم نفس هم نمیکشیدم
بعد چند لحظه شروع کرد رو ل*ب*ا*م ب*و*س*ه زدن
ب*و*س*ه هاش عمیق شد
شروع کرد بازی کردن با ل*ب*ا*م
آرامش تو وجودم شعله ور شد
ازم جدا شد
من:عاشقتم مرد من
راشا:میپرستمت عشق من
نگاش کردم یه کت و شلوار نک مدادی و یه پیراهن سفید کروات نقره ایی
پیشونیم رو ب*و*س*ی*د
عکاس اومد
یه لبخند زد و جوری که براش عادیه سری تکون داد
عکاس:خب اسماتون رو بگین که راحت تر پیش بریم
منو راشا با هم گفتیم:تمنا و راشا
عکاس:راشا دست راستتو بنداز دور کمر تمنا بچسبونش به سینت اها افرین
تمنا تو هم به کمر از پشت خم شو
بسه
حالا راشا به لبای تمنا نگاه کن
تمنا تو هم فقط به چشماش نگاه کن
بعد اینکه عکس گرفت احساس کردم سر راشا داره میاد نزدیک وای خدا،چرا این انقدر بی جنبس و صد البته بی حیا
ل*ب*ا*ش اروم رو ل*ب*ا*م نشست
و صدای چیک باعث شد ازم جدا شه
من:خیلی بی حیایی
بعد این حرف گونه هام اتیش گرفت
بعد یه عکس برای تالار که منو راشا تکیه داده بودیم به هم و من راست بودم و راشا چپ تو دستای چپمون هم دست گل من بود گرفت
بعد این عکس شروع کرد عکسایی که دلم میخواست اب شم برم تو زمین
کارمون که تو عکاسی تموم شد حرکت کردیم سمت باغ
مراسم جدا برگذار میشه ولی برای عقد مردا هم هستن
قسمت زنونه و مردونه هم با درخت کاری از هم جدا شدن
به محض رسیدنمون
جیغ دست سوت دود اسپند
راشا در رو باز کرد و دستم رو گرفت
همون اول ما رو به سمت سفره عقد با راهی که دو طرف فامیل وایساده بودن رفتیم
قرآن دستم و صدای قند سابیدن بالای سرم فکرم مشغول اینده
و صدای تنها کسی که داره میگه
عاقد:برای بار سوم عروس خانم تمنا پارسا ایا به بنده وکالت میدهید شما را به عقد و نکاج دائم جناب اقای راشا با مهریه معلوم در بیاورم؟وکیلم؟
کی سه بار تموم شد ؟
و من با ارامشی عجیب کتاب قران رو بستم و ب*و*س*ی*د*م
نفسی کشیدم
من:با نام و یاد خدا و اجازه مادر پدرم و بزرگای مجلس بله
صدای فامیل راشا بود که هماهنگ میگفتن
+ماست ماست کنگر ماست عروس دیگ مال ماست
و کل میکشیدن
عاقد همه رو ساکت کرد
عاقد:جناب اقای راشا پارسیان آیا شما به بنده وکالت میدهید شما را به عقد و نکاح دائم سر کار خانم تمنا پارسا با مهر معلوم در بیاورم؟
با اعتماد کاملی که تو صداش بود جواب داد
راشا:نه
که یه سکوت عجیبی درست شد
که عاقد سکوت رو شکست
عاقد:دلیل این جواب رو میتونم بپرسم؟
راشا:بله،شما فرمودین مهر خانمم یک جلو کلام الله مجید یک جفت اینه و شمعدان صد شاخه نبات هزار و سیصد شاخه گل رز ۱۴ سکه تمام بهار ازادی به نیت ۱۴ معصوم یک سفر به خانه خدا
درسته؟
عاقد:بله
۶۵.۲k
۰۲ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.