ارابه ای که عشق را در آن به اسارت گرفته اند ، از میانِ جم
ارابه ای که عشق را در آن به اسارت گرفته اند ، از میانِ جمعیتِ غرق شده در شادیِ کاذب می گذرد !
انسان های تنوع طلب برایش دست تکان می دهند و عده ای هم نگاهشان ترکیبی از بغض و نفرت می شود و حسرت هم گاهی
چاشنی اش.
اسیر ، در زمان های پیدایشِ اولین سلول ، یگانه بود ،مقدس بود ، بسیار قابل پرستش و هرچه تعدادِ انسان ها بیشتر می شد ، رابطه ای عکس ، خودش را بیشتر نشان می داد .
رفته رفته از آن قِداستِ اولیهی عشق کاسته شد طوری که دیگر هیچ انسانی با اشکِ هم خورده ، با لبخند از او یاد نمی کند .
همه دنبال مجازات این اسیر هستند .
بعضی ها که بغض بیشتری برایشان انبار شده است ، ابتدا محاکمه اش میکنند و تا پاسخ تمام نبودن هایشان را نیابند ، او را نمی کُشند.
روزگاری گذشت که عشق آزاد ترین خالصِ دنیا بود رسیدن به آن برای هرکسی هموار نبود.
همه کس تابِ تحمل سختیِ ناشی از قداستش را نداشت ، و کمتر کسی جسارت آغاز کردنش را داشت …
این روز ها عشق عادتی روزانه شده است !
جزئی از کارهای رایج بر اساس غریزه محسوب می شود و هیچ ارابه چی ، دیگر مسئولیتِ حملِ این عادتِ روزمره را بر عهده نمی گیرد !
[ این نوع از وضعیت در بین انسان ها نتیجه ای جز بیهودگی برای زنده ماندن ندارد ! ]
این روزها عشق ، با وارونه سازیِ فلسفهی خود ، جامه ی بی گناهی بر تَن کرده است و مردُمان با ردِ اتهام از خود ، یکدیگر را توجیه می کنند .
تلخ ترین و بی سرانجام ترین فلسفه ی دنیا را باید عشق نامید …
انسان های تنوع طلب برایش دست تکان می دهند و عده ای هم نگاهشان ترکیبی از بغض و نفرت می شود و حسرت هم گاهی
چاشنی اش.
اسیر ، در زمان های پیدایشِ اولین سلول ، یگانه بود ،مقدس بود ، بسیار قابل پرستش و هرچه تعدادِ انسان ها بیشتر می شد ، رابطه ای عکس ، خودش را بیشتر نشان می داد .
رفته رفته از آن قِداستِ اولیهی عشق کاسته شد طوری که دیگر هیچ انسانی با اشکِ هم خورده ، با لبخند از او یاد نمی کند .
همه دنبال مجازات این اسیر هستند .
بعضی ها که بغض بیشتری برایشان انبار شده است ، ابتدا محاکمه اش میکنند و تا پاسخ تمام نبودن هایشان را نیابند ، او را نمی کُشند.
روزگاری گذشت که عشق آزاد ترین خالصِ دنیا بود رسیدن به آن برای هرکسی هموار نبود.
همه کس تابِ تحمل سختیِ ناشی از قداستش را نداشت ، و کمتر کسی جسارت آغاز کردنش را داشت …
این روز ها عشق عادتی روزانه شده است !
جزئی از کارهای رایج بر اساس غریزه محسوب می شود و هیچ ارابه چی ، دیگر مسئولیتِ حملِ این عادتِ روزمره را بر عهده نمی گیرد !
[ این نوع از وضعیت در بین انسان ها نتیجه ای جز بیهودگی برای زنده ماندن ندارد ! ]
این روزها عشق ، با وارونه سازیِ فلسفهی خود ، جامه ی بی گناهی بر تَن کرده است و مردُمان با ردِ اتهام از خود ، یکدیگر را توجیه می کنند .
تلخ ترین و بی سرانجام ترین فلسفه ی دنیا را باید عشق نامید …
۴۴.۱k
۲۵ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.