پسر :سلام به تو ای زیباترینه من،امروز میخوام یه اعتراف کن
پسر :سلام به تو ای زیباترینه من،امروز میخوام یه اعتراف کنم یه اعتراف خوب ، وقتی که باهات چت کردم فهمیدم یه دختر پاک و ساده ای و با یه آرزویه بزرگ و قشنگ آره آرزوی یه عشق پاک ،حالا من میخوام این آرزوتو برآورده کنم.
بلندشدمو جلوش زانو زدمو در جعبه انگشترو باز کردمو گرفتمش سمتش و به چشاش زول زدمو گفتم؛
پسر : ای چشم دریایی من ای زیباترین من عشقه پاکه منو که موندگاریش تا ابده رو قبول میکنی.
نمیدونم چی شد که زد زیر گریه و بلند شدو یه حرفی زد که داغونم کرد؛
دختر : منو ببخش من نمیتونم این عشقو قبول کنم ،خدانگهدار.
آروم آروم از جلوم رد شدو رفت منم با هر قدمی که به سختی برمیداشت سختی دوریش رو بیشتر حس میکردم،قبل از این که دورتربشه با بغض تو گلوم بهش گفتم؛
پسر:فقط اینو یادت باشه تو زیباترین دختری هستی که تا به الان من دیدم اونقدر زیبایی و اونقدرخوبی که قلبم هیچ وقت با هیچ کس اینجور آروم و رویایی نبودو دیگه نخواهد شد،خدا به همراهت ای عشق زیبا و پاک من.
دخترک با قدمهایی که برمیداشت صدای پسر دورتر و دورتر میشد . افکار دخترک طوفانی بود از جدال باور و تردید.
آن چشمهای پر مهر پسرآن همه اشتیاق آن همه کلمات پر از عشق
آیا میشود این همه احساس خوب و یک رنگ یا این بار هم سرابی بیش نیست و حرفهای پسر هم بوی ترحم میدهد بجای عشق
دخترک لحظه ای ایستاد چشمان خود را بست در خیالش دوباره برق چشمان مهربان پسر برایش جلوه کرد،جلوه پر از مهری که تا به حال هرگز ندیده بود.
یعنی میشود یعنی میشود که من امروز عشق واقعی خود را یافته ام و حالا به او پشت کرده باشم ؟
شاید باید برگردم و بهتر بشناسمش .
دخترک در این حال بود که آخرین صداهای پسربه گوشش رسید که با تمام وجود فریاد میزد
برگرد ...
پایان
#Tinabanooo
بلندشدمو جلوش زانو زدمو در جعبه انگشترو باز کردمو گرفتمش سمتش و به چشاش زول زدمو گفتم؛
پسر : ای چشم دریایی من ای زیباترین من عشقه پاکه منو که موندگاریش تا ابده رو قبول میکنی.
نمیدونم چی شد که زد زیر گریه و بلند شدو یه حرفی زد که داغونم کرد؛
دختر : منو ببخش من نمیتونم این عشقو قبول کنم ،خدانگهدار.
آروم آروم از جلوم رد شدو رفت منم با هر قدمی که به سختی برمیداشت سختی دوریش رو بیشتر حس میکردم،قبل از این که دورتربشه با بغض تو گلوم بهش گفتم؛
پسر:فقط اینو یادت باشه تو زیباترین دختری هستی که تا به الان من دیدم اونقدر زیبایی و اونقدرخوبی که قلبم هیچ وقت با هیچ کس اینجور آروم و رویایی نبودو دیگه نخواهد شد،خدا به همراهت ای عشق زیبا و پاک من.
دخترک با قدمهایی که برمیداشت صدای پسر دورتر و دورتر میشد . افکار دخترک طوفانی بود از جدال باور و تردید.
آن چشمهای پر مهر پسرآن همه اشتیاق آن همه کلمات پر از عشق
آیا میشود این همه احساس خوب و یک رنگ یا این بار هم سرابی بیش نیست و حرفهای پسر هم بوی ترحم میدهد بجای عشق
دخترک لحظه ای ایستاد چشمان خود را بست در خیالش دوباره برق چشمان مهربان پسر برایش جلوه کرد،جلوه پر از مهری که تا به حال هرگز ندیده بود.
یعنی میشود یعنی میشود که من امروز عشق واقعی خود را یافته ام و حالا به او پشت کرده باشم ؟
شاید باید برگردم و بهتر بشناسمش .
دخترک در این حال بود که آخرین صداهای پسربه گوشش رسید که با تمام وجود فریاد میزد
برگرد ...
پایان
#Tinabanooo
۸۲.۵k
۲۲ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.