رمان عشق من و تو
رمان عشق من و تو
پارت_۱۷
که دستش رو گرفتم
تمنا:راشا....ممنون...که ...که مواظبی کسی مزاحمم نشه
با این حرفش ذوق مرگ شدم
😍 😍 😍 😍
من:خواهش میکنم
رفتیم سمت دستگاه ها که حس کردم با دیدن حرکتش دستای تمنا هم یکم سرد شد
من:خوبی
تمنا:آ..آره
بعد بلیت دادن و نشستن و کمربندا دستگاه حرکت کرد
هر چی بیشتر اوج میگرفت تمنا سفید تر میشد
به اوجش که رسید تمنا جیغغغغع میکشید
دیدم ببشتر پیش بره گلو براش نمیمونه
برای همین کشیدمش تو آغوشم
من:تمنا،عزیزم آروم،آروم باش من مواظبتم هیچیت نمیشه
وقتی اروم شد از اغوشم بیرونش اوردم
ولی دستش رو ول نکردم
من:حالا هر چقدر دوست داری جیغ بزن البته از روی هیجان😂 😂 😂 😂 😂
یه پشت چشم نازک کرد و خندید
لا ایستادن دستگاه منو تمنا هم پیاده شدیم
تمنا:راشا،حالا بریم بعدی؟؟
من:حالت خوبه؟اگ نمیتونی نریم
باید بیای دوست دارم دوباره این جیغ جیغ بغلی رو بغل کنم
تمنا:اره خوبم
من:باش پس بریم
تو این یکی که هییییییچ
از اول تا اخر تو بغلم بود و جیغ میکشید
من موندم که این حنجره براش میمونه
بعد میاده شدن صدام کرد
تمنا:راشا
من:بله
تمنا:یه چیز میگم پرو نشو
با مکث و یه لبخند ادامه داد
تمنا:اولا ازت بدم میومد نمیدونم چرا ولی یه مدتیه با دیدن اخلاقت دیگ اون حس اول رو ندارم ،گفتی عاشقی میدونم لیاقت عاشقی رو داری ولی اینو بدون هیچ کار خدا بی حکمت نیست و هیچ نعمت خدا بدون تاوان ،امیدوارم تو به دست اوردن دل عشقت موفق شی
چرا حس کردم با غم گفت؟
من:ممنون امیدوارم تو هم یه روزی عاشق شی ،ولی یه قول باید بدی عاشق هر کی شدی باید به من بگی
نمیدونم چرا امشب فقط از تمنا تلخی میبینم
تلخندی زد و راه افتاد سمت بچه ها
تصمیم گرفتیم بریم پیتزا بخوریم و بعدش بریم خونه بخوابیم
با هم به سمت فست فودی رفتیم
گارسون که اومد ایلیا که زودتر از همه پرسیده بود سفارش داد
ایلیا:خب یه پیرونی،یه سبزیجات،دوتا مخصوص،دوتا چیز برگر،با شیش تا نوشابه مشکی و مخلفات
تا اوردن سفارش همه ساکت بودن و فکر میکردن ولی من داشتم به تمنا فکر میکردم که تو فکر بود
ولی با بغض فقط داشت به من نگاه میکرد وقتی دید دارم نگاهش میکنم بغضش شدت گرفت
از جاش بلند شد و رفت سمت سرویس بانوان
خواستم برم دنبالش که گوشیم زنگ خورد
امشب چه شب گندی قراره بشه خدا میدونه موبایلم رو در اوردم و با یه ببخشید از جام بلند شدم
من:بله بفرمایید
+ سلام ببخشید اقای پارسیان؟
من:بله خودم هستم،شما؟
+من از طرف شهردار مزاحم میشم قرار بر اینه که چند تن از موفق ترین مهندسای ساکن تهران به استانبول سفر کنن و در اونجا یه دانشی کسب کنن و شما هم جزء همون مهندسین هستین
پارت_۱۷
که دستش رو گرفتم
تمنا:راشا....ممنون...که ...که مواظبی کسی مزاحمم نشه
با این حرفش ذوق مرگ شدم
😍 😍 😍 😍
من:خواهش میکنم
رفتیم سمت دستگاه ها که حس کردم با دیدن حرکتش دستای تمنا هم یکم سرد شد
من:خوبی
تمنا:آ..آره
بعد بلیت دادن و نشستن و کمربندا دستگاه حرکت کرد
هر چی بیشتر اوج میگرفت تمنا سفید تر میشد
به اوجش که رسید تمنا جیغغغغع میکشید
دیدم ببشتر پیش بره گلو براش نمیمونه
برای همین کشیدمش تو آغوشم
من:تمنا،عزیزم آروم،آروم باش من مواظبتم هیچیت نمیشه
وقتی اروم شد از اغوشم بیرونش اوردم
ولی دستش رو ول نکردم
من:حالا هر چقدر دوست داری جیغ بزن البته از روی هیجان😂 😂 😂 😂 😂
یه پشت چشم نازک کرد و خندید
لا ایستادن دستگاه منو تمنا هم پیاده شدیم
تمنا:راشا،حالا بریم بعدی؟؟
من:حالت خوبه؟اگ نمیتونی نریم
باید بیای دوست دارم دوباره این جیغ جیغ بغلی رو بغل کنم
تمنا:اره خوبم
من:باش پس بریم
تو این یکی که هییییییچ
از اول تا اخر تو بغلم بود و جیغ میکشید
من موندم که این حنجره براش میمونه
بعد میاده شدن صدام کرد
تمنا:راشا
من:بله
تمنا:یه چیز میگم پرو نشو
با مکث و یه لبخند ادامه داد
تمنا:اولا ازت بدم میومد نمیدونم چرا ولی یه مدتیه با دیدن اخلاقت دیگ اون حس اول رو ندارم ،گفتی عاشقی میدونم لیاقت عاشقی رو داری ولی اینو بدون هیچ کار خدا بی حکمت نیست و هیچ نعمت خدا بدون تاوان ،امیدوارم تو به دست اوردن دل عشقت موفق شی
چرا حس کردم با غم گفت؟
من:ممنون امیدوارم تو هم یه روزی عاشق شی ،ولی یه قول باید بدی عاشق هر کی شدی باید به من بگی
نمیدونم چرا امشب فقط از تمنا تلخی میبینم
تلخندی زد و راه افتاد سمت بچه ها
تصمیم گرفتیم بریم پیتزا بخوریم و بعدش بریم خونه بخوابیم
با هم به سمت فست فودی رفتیم
گارسون که اومد ایلیا که زودتر از همه پرسیده بود سفارش داد
ایلیا:خب یه پیرونی،یه سبزیجات،دوتا مخصوص،دوتا چیز برگر،با شیش تا نوشابه مشکی و مخلفات
تا اوردن سفارش همه ساکت بودن و فکر میکردن ولی من داشتم به تمنا فکر میکردم که تو فکر بود
ولی با بغض فقط داشت به من نگاه میکرد وقتی دید دارم نگاهش میکنم بغضش شدت گرفت
از جاش بلند شد و رفت سمت سرویس بانوان
خواستم برم دنبالش که گوشیم زنگ خورد
امشب چه شب گندی قراره بشه خدا میدونه موبایلم رو در اوردم و با یه ببخشید از جام بلند شدم
من:بله بفرمایید
+ سلام ببخشید اقای پارسیان؟
من:بله خودم هستم،شما؟
+من از طرف شهردار مزاحم میشم قرار بر اینه که چند تن از موفق ترین مهندسای ساکن تهران به استانبول سفر کنن و در اونجا یه دانشی کسب کنن و شما هم جزء همون مهندسین هستین
۱۳۸.۱k
۲۱ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.