Doubles of love
#Doubles_of_love
#دوراهی_عشق
پارت هجدهم(۱۸)
*آرا*
دو هفته از اون اتفاق میگذره و هنوزم که هنوزه این سوک...سوک من نیومده هنوزم بی حال و بی جون روی تخت دراز کشیده و با چشمانی بسته که معلوم نیست به کجا خیره شده دراز کشیده... هر روز و هر شب به صورتش نگاه می کنم و هر بار دلم پر میشه از ناراحتی هایی که تمام وجودمو فرا گرفتن و تمام این دو هفته منو در چنگ خودشون اسیر کردن...
هر روز باهاش درد دل می کنم باهاش حرف میزنم... درباره لباس هام ازش سوال می پرسم درباره آرایش امروزم سوال میپرسم و همیشه یه جواب دریافت میکنم... *سکوت* بهش قول دادم... به خدا قول دادم که اگه بهتر شه اگه خوب شه و به هوش بیا بهترین فردی میشم که تا حالا تو عمرش دیده دیگه ب بهش بدی نمیکنم دیگه ناراحتش نمی کنم دیگه اذیتش نمی کنم حتی دیگه شوخی هم نمیکنم فقط و فقط خواستم اینه که دوباره هوشیار بشه و دوباره کنارم بشینه و با هم درباره چیز های چرت حرف بزنیم و بخندیم...
دست تهیونگ هم درد نکنه تمام این دو هفته وقتی از سر کارش برمیگشت مستقیم پیش من میاومد تا اینجا تنها نمونم من تمام و تمام مدتی که من اینجا تنها موندمو نذاشت خسته بشم و این باعث شد که بفهمم عشقی که بهش دارم هم درسته و هم یک اشتباه نیست... اشتباه بزرگی که خیلیا تو تو زندگیشون بر سر دوراهی قرار می گیرن... اسمش هست دو راهی عشق... دو راهی که یک راهش غلطه و یک راهش درست تو بعضیاشون اگه بری کار اشتباه کردی و تو بعضیاشون اگه برگردی... و الان برگشتن از این عشق از نظر من غلطه ولی فقط و فقط این نظر منه و میتونه که عوض بشع...
جیمینم همیشه پیشه مارنی بود و هیچ وقت تنهاش نذاشت و تازگیا خیلی باهم گرم کردن...
بیچاره آچا که هنوزم تنهاست عاشق نشده شاید هم شده با من خبر ندارم و... و... و... این سوک که تنها نیست و همه ما را پیش خودش داره ...
مثل همیشه امروز هم شروع کردم به درد و دل کردن باهاش...
در و باز کردم و به داخل اتاق حرکت کردم
×سلام این سوک امروز حالت بهتره؟؟؟ لباسمو ببین چون تو رنگ بنفشو دوست داشتی امروز بخاطرتو بنفش پوشیدم یعنی به خاطر تو از رنگ سیاه مورد علاقم گذشتم میبینی که چقدر من تاثیرداری خواب امروزم بازم که موهاتو شونه نکردی میخوای موهاتو شونه کنم و ببافموش؟؟؟ راشتم لباسمو روی رخت آویز می زدم و منتظر هیچ جوابی نبودم که صدایی جواب منو داد...
= از کی تا حالا انقدر باهام مهربون رفتار می کنی؟؟؟دوماً من هیچ وقت موهامو به دست تو نمی سپارم...
با تعجب و چشم هایی از حدقهربیرون زده بود برمیگردم و با چشم های بازه این سوک رو به رو میشم که مستقیم به من نگاه میکنه... اون... اون بعد دو هفته بالاخره چشماشو باز کرد ولی هیچ تکونی نمی خورد...
💕 نظرتون چیه عشقولیا؟؟؟💕
#دوراهی_عشق
پارت هجدهم(۱۸)
*آرا*
دو هفته از اون اتفاق میگذره و هنوزم که هنوزه این سوک...سوک من نیومده هنوزم بی حال و بی جون روی تخت دراز کشیده و با چشمانی بسته که معلوم نیست به کجا خیره شده دراز کشیده... هر روز و هر شب به صورتش نگاه می کنم و هر بار دلم پر میشه از ناراحتی هایی که تمام وجودمو فرا گرفتن و تمام این دو هفته منو در چنگ خودشون اسیر کردن...
هر روز باهاش درد دل می کنم باهاش حرف میزنم... درباره لباس هام ازش سوال می پرسم درباره آرایش امروزم سوال میپرسم و همیشه یه جواب دریافت میکنم... *سکوت* بهش قول دادم... به خدا قول دادم که اگه بهتر شه اگه خوب شه و به هوش بیا بهترین فردی میشم که تا حالا تو عمرش دیده دیگه ب بهش بدی نمیکنم دیگه ناراحتش نمی کنم دیگه اذیتش نمی کنم حتی دیگه شوخی هم نمیکنم فقط و فقط خواستم اینه که دوباره هوشیار بشه و دوباره کنارم بشینه و با هم درباره چیز های چرت حرف بزنیم و بخندیم...
دست تهیونگ هم درد نکنه تمام این دو هفته وقتی از سر کارش برمیگشت مستقیم پیش من میاومد تا اینجا تنها نمونم من تمام و تمام مدتی که من اینجا تنها موندمو نذاشت خسته بشم و این باعث شد که بفهمم عشقی که بهش دارم هم درسته و هم یک اشتباه نیست... اشتباه بزرگی که خیلیا تو تو زندگیشون بر سر دوراهی قرار می گیرن... اسمش هست دو راهی عشق... دو راهی که یک راهش غلطه و یک راهش درست تو بعضیاشون اگه بری کار اشتباه کردی و تو بعضیاشون اگه برگردی... و الان برگشتن از این عشق از نظر من غلطه ولی فقط و فقط این نظر منه و میتونه که عوض بشع...
جیمینم همیشه پیشه مارنی بود و هیچ وقت تنهاش نذاشت و تازگیا خیلی باهم گرم کردن...
بیچاره آچا که هنوزم تنهاست عاشق نشده شاید هم شده با من خبر ندارم و... و... و... این سوک که تنها نیست و همه ما را پیش خودش داره ...
مثل همیشه امروز هم شروع کردم به درد و دل کردن باهاش...
در و باز کردم و به داخل اتاق حرکت کردم
×سلام این سوک امروز حالت بهتره؟؟؟ لباسمو ببین چون تو رنگ بنفشو دوست داشتی امروز بخاطرتو بنفش پوشیدم یعنی به خاطر تو از رنگ سیاه مورد علاقم گذشتم میبینی که چقدر من تاثیرداری خواب امروزم بازم که موهاتو شونه نکردی میخوای موهاتو شونه کنم و ببافموش؟؟؟ راشتم لباسمو روی رخت آویز می زدم و منتظر هیچ جوابی نبودم که صدایی جواب منو داد...
= از کی تا حالا انقدر باهام مهربون رفتار می کنی؟؟؟دوماً من هیچ وقت موهامو به دست تو نمی سپارم...
با تعجب و چشم هایی از حدقهربیرون زده بود برمیگردم و با چشم های بازه این سوک رو به رو میشم که مستقیم به من نگاه میکنه... اون... اون بعد دو هفته بالاخره چشماشو باز کرد ولی هیچ تکونی نمی خورد...
💕 نظرتون چیه عشقولیا؟؟؟💕
۱۳۷.۳k
۱۷ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.