رمان دخترای شیطون
رمان دخترای شیطون
پارت_۱۰۹
رزا:چییییی ا..امکان نداره
__
رزا:ب..باشه کاری ندارین
__
رزا:خدافظ
رزا گوشیو گذاشت رو زمین اومد منو بغل کرد
رزا:اراد ارادم عشقم اروم باش نفس رزا
تازه فهمیدم چی شده
رزا رو کنار زدم
بلند شوم تمام صندلیا رو زدم به در و دیوار
نمفهمیدم دارم چکار میکنم
رزا:اراد جیغ اراد اروم باش
همه اومده بودن تو حیاط با نفرت به رویال نگاه میکردم
بابای کثافت من لیاقت مادرمو نداشت لیاقتش یکی مثل رویال و مادرشه کثافت
رزا دستمو گرفت برد تو باغ
~~~رزا~~~
من:اراد دورت بگردم اروم باش
اراد:چجوری اخه چجوری رزا
رفتم بغلش کردم اونم محکم بغلم کرد سرشو کج گذاشت رو شونم
اراد:این همه سال مارو زجر داد اخرشم شد خلافکار مادر من پای اون بابای عوضیم سوخت ولی حرف نزد بعضی وقتا با خودم فکر میکنم که ای کاش حاج بابا و بی بی مادر پدر من بودن خوشحالم که منوچهر از سر راهمون رفت بمیره هم برام مهم نیست
صداش بغض دار بود
سرشونشو ب*و*س کردم
من:میدونم عشقم میدونم همه کسم
سرشو بلند کرد پیشونیشو به پیشونیم چسبوند
اراد:از خدا تا اخر عمرم شکر میکنم که تو رو سر راهم قرار داد
گونشو ب*و*سیدم
من:منم از خدا همینو میخوام حالا هم بیا بریم به کسی چیزی نگو فقط به رها بگو سمت رویال نره
اراد:باشه عشقم
من:یه چیزی
اراد:جانم
من:سامیار گفت امشب یا زودتر رویالو دستگیر میکنن منوچهر خانم دستگیر شده
اراد اروم
اراد:باشه عشقم بیا بریم فقط به کسی جز ارمان و رها چیزی نگو
من:باشه عزیزم
دستمو گرفت و رفتیم پیش بقیه
ارمان:چت شد تو
اراد:رزا تو میشه بگی من حالم واقعا بده میرم بخوابم
من:باشه عزیزم برو
اراد رفت
رها رو صدا کردم
رها اومد سمت منو ارمان
رها:چیشده
من:یچیزی بهتون میگم ولی ارمان اروم باش
ارمان:باشه
همه جریانو براشون گفتم
ارمان حالش خیلی بد بود
ارمان:کثافت پست
من:ارمان اروم باش اگ اینجوری کنی رویال میفهمه فقط تا شب باید باهاش خوب رفتار کنی
ارمان قرمز شده بود چشماشو بست و سرشو تکون داد منم رفتم پیش اراد
~~~رها~~~
ارمان پشتش به من بود دستش تو موهاش بود کلافه بود
من:ارمان
ارمان برگشت چشماش قرمز بود
برام سخت بود ناراحتی عشقمو ببینم
اه رها بسه اون تو رو نمیخواد
ارمان:جانم
ارمان چرا اینکارو با من میکنی
اصلا حرفم یادم رفت
من:هیچی
اومدم برم که بازومو گرفت از پشت بغلم کرد
چشمامو بستم تا بیشتر لذت ببرم
ارمان:نرو
من:الان نامزدت میاد ناراحت میشه
ارمان سرشو تو گودیه گردنم فرو کرد و یه نفس عمیقی کشید
دستشو محکمتر دورم حلقه کرد
ارمان:با چه زبونی بهت بگم من اونو دوست ندارم
من:اگه دوسش نداشتی که نمیب*و*س...
نزاشت حرفمو بزنم گردنمو بوسید
بدنم مور مور شد
چشمام خود به خود بسته شد
اروم گفتم
من:ارمان
پارت_۱۰۹
رزا:چییییی ا..امکان نداره
__
رزا:ب..باشه کاری ندارین
__
رزا:خدافظ
رزا گوشیو گذاشت رو زمین اومد منو بغل کرد
رزا:اراد ارادم عشقم اروم باش نفس رزا
تازه فهمیدم چی شده
رزا رو کنار زدم
بلند شوم تمام صندلیا رو زدم به در و دیوار
نمفهمیدم دارم چکار میکنم
رزا:اراد جیغ اراد اروم باش
همه اومده بودن تو حیاط با نفرت به رویال نگاه میکردم
بابای کثافت من لیاقت مادرمو نداشت لیاقتش یکی مثل رویال و مادرشه کثافت
رزا دستمو گرفت برد تو باغ
~~~رزا~~~
من:اراد دورت بگردم اروم باش
اراد:چجوری اخه چجوری رزا
رفتم بغلش کردم اونم محکم بغلم کرد سرشو کج گذاشت رو شونم
اراد:این همه سال مارو زجر داد اخرشم شد خلافکار مادر من پای اون بابای عوضیم سوخت ولی حرف نزد بعضی وقتا با خودم فکر میکنم که ای کاش حاج بابا و بی بی مادر پدر من بودن خوشحالم که منوچهر از سر راهمون رفت بمیره هم برام مهم نیست
صداش بغض دار بود
سرشونشو ب*و*س کردم
من:میدونم عشقم میدونم همه کسم
سرشو بلند کرد پیشونیشو به پیشونیم چسبوند
اراد:از خدا تا اخر عمرم شکر میکنم که تو رو سر راهم قرار داد
گونشو ب*و*سیدم
من:منم از خدا همینو میخوام حالا هم بیا بریم به کسی چیزی نگو فقط به رها بگو سمت رویال نره
اراد:باشه عشقم
من:یه چیزی
اراد:جانم
من:سامیار گفت امشب یا زودتر رویالو دستگیر میکنن منوچهر خانم دستگیر شده
اراد اروم
اراد:باشه عشقم بیا بریم فقط به کسی جز ارمان و رها چیزی نگو
من:باشه عزیزم
دستمو گرفت و رفتیم پیش بقیه
ارمان:چت شد تو
اراد:رزا تو میشه بگی من حالم واقعا بده میرم بخوابم
من:باشه عزیزم برو
اراد رفت
رها رو صدا کردم
رها اومد سمت منو ارمان
رها:چیشده
من:یچیزی بهتون میگم ولی ارمان اروم باش
ارمان:باشه
همه جریانو براشون گفتم
ارمان حالش خیلی بد بود
ارمان:کثافت پست
من:ارمان اروم باش اگ اینجوری کنی رویال میفهمه فقط تا شب باید باهاش خوب رفتار کنی
ارمان قرمز شده بود چشماشو بست و سرشو تکون داد منم رفتم پیش اراد
~~~رها~~~
ارمان پشتش به من بود دستش تو موهاش بود کلافه بود
من:ارمان
ارمان برگشت چشماش قرمز بود
برام سخت بود ناراحتی عشقمو ببینم
اه رها بسه اون تو رو نمیخواد
ارمان:جانم
ارمان چرا اینکارو با من میکنی
اصلا حرفم یادم رفت
من:هیچی
اومدم برم که بازومو گرفت از پشت بغلم کرد
چشمامو بستم تا بیشتر لذت ببرم
ارمان:نرو
من:الان نامزدت میاد ناراحت میشه
ارمان سرشو تو گودیه گردنم فرو کرد و یه نفس عمیقی کشید
دستشو محکمتر دورم حلقه کرد
ارمان:با چه زبونی بهت بگم من اونو دوست ندارم
من:اگه دوسش نداشتی که نمیب*و*س...
نزاشت حرفمو بزنم گردنمو بوسید
بدنم مور مور شد
چشمام خود به خود بسته شد
اروم گفتم
من:ارمان
۱۰۰.۴k
۱۰ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.