می دانی
می دانی
چشمانم
بشارت فراموش شده ای ست که
میان نگاهت
به انزوا نشست
من،عطر گریزان باران بودم
که در کوچه های بی کسی
تنهایی را بوییده بودم
و اسم تو را
روی تنهاترین درخت بی ثمر
بارها
نوشته بودم
اما هیچگاه
آرزوهایم را
میان باران
میان کوچه های تنهایی
فریاد نزدم
و کسی ندانست
که روزی عاشق چشمهایی بودم
که هیچوقت
میان باران
مرا
ندیده بود...
.
.
. #مهناز_حسینی
چشمانم
بشارت فراموش شده ای ست که
میان نگاهت
به انزوا نشست
من،عطر گریزان باران بودم
که در کوچه های بی کسی
تنهایی را بوییده بودم
و اسم تو را
روی تنهاترین درخت بی ثمر
بارها
نوشته بودم
اما هیچگاه
آرزوهایم را
میان باران
میان کوچه های تنهایی
فریاد نزدم
و کسی ندانست
که روزی عاشق چشمهایی بودم
که هیچوقت
میان باران
مرا
ندیده بود...
.
.
. #مهناز_حسینی
۱۰.۷k
۰۵ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.