نفس عمیقمو به بیرون فوت کردم
نفس عمیقمو به بیرون فوت کردم
+همه ی اینارو گفتم تا بدونی یک ، خودتو
انگشت اشاره امو طرفش نشونه رفتم
+ بی منت بی احساس عذاب وجدان در قبالت...میخوامت چون تو ارزشمندی برام...معتقدم سهم تو خیلی بیشتر از ایناس تو زندگی
دوم خودم
با چرخوندن مچ دستم جهت انگشتمو وارون کردم طرف خودم
دیگه چیزی نگفتم و نفس اسوده ای از اینکه ارومش کردم کشیدم
-رضا من
پلک هامو که برای چند ثانیه ای بسته بودم باز کردم و منتظر نگاش کردم
دستی به پیشونیش کشید
-خواستم معذرت بخوام این چند وقت واقعا...
نفس عمیقی کشید
صداش عجیب دلنشین بود در همه حالت
دستمو بی قید به بالا پرت کردم
+بیخیال بابا...هممون پر شدیم این چند وقت
-حالا میشه بریم؟
چونمو بالا انداختم و سرمو طوری تکون دادم که انگار درگیر فکرم
+به شرطی که خانم خوبی بمونی و دیگه بغض نکنی...باشه؟
چیزی نگفت و از پنجره به بیرون خیره شد کارم سخت بود برای به حرف آوردن کسی که حتی در شرایط عادی هم کم حرف بود چه برسه به حالایی که افسرده هم میزد
ماشینو روشن کردم
+آوا؟!
-بله
+من عجله ای ندارما فقط خواستم بدونم چقد میخوای فک کنی؟!
-نمیدونم
+یه هفته خوبه؟!تا چهارشنبه دیگه
دست برد و انگشت های شونه شکلشو غرق موج دریای موهاش کرد و تا پشت گوشش فرو برد
-رضا من میترسم...از فکر کردن به هر یک جوابای بله و خیر مث بید میلرزم
+اگه جوابت نه باشه مث یه دوست تا اخرش کنارت میمونم
اگه جوابت بله باشه بازم مث یه دوست تا اخرش کنارت میمونم پس اینقد مضطرب نباش...هر برنامه ای داشته باشی ازش حمایت میکنم...من پسر یه پدر مستبدم...تحت هر شرایط باید منو کنارت تحمل کنی
مسخره لبخند گل و گشادی زدم و تک تک دندونامو نشون چشماش دادم
شوخ گفت
-دیوونه ای دیگه...کاریشم نمیشه کرد
به حالت ناراحتی و غصه آرنج دستمو رو زانوم گذاشتم و بعد سرمو توی کف دستم قایم کردم و آه کشیدم
میدونست سر به سرش میزارم
-دیوونه؟
فرز و با شیطنت جواب دادم
+ها
-تشکر کردن برای رفتارت خیلی کمه...ممنون رضا
جدی شدم
+قبلا هم گفتم این یه کار دو طرفس هردومون به سهم خودمون داریم مایه میزاریم
صدای زنگ تلفنم اجازه ادامه مکالمه رو از جفتمون گرفت محتاطانه از جیب شلوارم بیرون کشیدمش و با دیدن اسم روی تلفن خشک شدم
دکمه قفلو زدم و تلفنو سمت جیبم بردم
ییخیال و منطقی گفت
-اشکالی نداره خوب جواب بده
نباید میذاشتم فکر اشتباهی کنه
+همه ی اینارو گفتم تا بدونی یک ، خودتو
انگشت اشاره امو طرفش نشونه رفتم
+ بی منت بی احساس عذاب وجدان در قبالت...میخوامت چون تو ارزشمندی برام...معتقدم سهم تو خیلی بیشتر از ایناس تو زندگی
دوم خودم
با چرخوندن مچ دستم جهت انگشتمو وارون کردم طرف خودم
دیگه چیزی نگفتم و نفس اسوده ای از اینکه ارومش کردم کشیدم
-رضا من
پلک هامو که برای چند ثانیه ای بسته بودم باز کردم و منتظر نگاش کردم
دستی به پیشونیش کشید
-خواستم معذرت بخوام این چند وقت واقعا...
نفس عمیقی کشید
صداش عجیب دلنشین بود در همه حالت
دستمو بی قید به بالا پرت کردم
+بیخیال بابا...هممون پر شدیم این چند وقت
-حالا میشه بریم؟
چونمو بالا انداختم و سرمو طوری تکون دادم که انگار درگیر فکرم
+به شرطی که خانم خوبی بمونی و دیگه بغض نکنی...باشه؟
چیزی نگفت و از پنجره به بیرون خیره شد کارم سخت بود برای به حرف آوردن کسی که حتی در شرایط عادی هم کم حرف بود چه برسه به حالایی که افسرده هم میزد
ماشینو روشن کردم
+آوا؟!
-بله
+من عجله ای ندارما فقط خواستم بدونم چقد میخوای فک کنی؟!
-نمیدونم
+یه هفته خوبه؟!تا چهارشنبه دیگه
دست برد و انگشت های شونه شکلشو غرق موج دریای موهاش کرد و تا پشت گوشش فرو برد
-رضا من میترسم...از فکر کردن به هر یک جوابای بله و خیر مث بید میلرزم
+اگه جوابت نه باشه مث یه دوست تا اخرش کنارت میمونم
اگه جوابت بله باشه بازم مث یه دوست تا اخرش کنارت میمونم پس اینقد مضطرب نباش...هر برنامه ای داشته باشی ازش حمایت میکنم...من پسر یه پدر مستبدم...تحت هر شرایط باید منو کنارت تحمل کنی
مسخره لبخند گل و گشادی زدم و تک تک دندونامو نشون چشماش دادم
شوخ گفت
-دیوونه ای دیگه...کاریشم نمیشه کرد
به حالت ناراحتی و غصه آرنج دستمو رو زانوم گذاشتم و بعد سرمو توی کف دستم قایم کردم و آه کشیدم
میدونست سر به سرش میزارم
-دیوونه؟
فرز و با شیطنت جواب دادم
+ها
-تشکر کردن برای رفتارت خیلی کمه...ممنون رضا
جدی شدم
+قبلا هم گفتم این یه کار دو طرفس هردومون به سهم خودمون داریم مایه میزاریم
صدای زنگ تلفنم اجازه ادامه مکالمه رو از جفتمون گرفت محتاطانه از جیب شلوارم بیرون کشیدمش و با دیدن اسم روی تلفن خشک شدم
دکمه قفلو زدم و تلفنو سمت جیبم بردم
ییخیال و منطقی گفت
-اشکالی نداره خوب جواب بده
نباید میذاشتم فکر اشتباهی کنه
۱۲۶.۸k
۲۷ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.