نمیدانم چه میخواهم بگویم
نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته ست
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته ست
نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم میگدازد
خیال نا شناسی آشنا رنگ
گَهی میسوزَدَم گَه مینوازد
گهی در خاطرم میجوشد این وهم
ز رنگ آمیزی غم های انبوه
که در رگهام جای خون روان است
سیه داروی زهر آگین اندوه
فغانی گرم و خون آلود و پر درد
فرو میپیچَدَم در سینه تنگ
چو فریاد یکی دیوانه گنگ
که میکوبد سر شوریده بر سنگ
سرشکی تلخ و شور از چشمه دل
نهان در سینه میجوشد شب و روز
چنان مار گرفتاری که ریزَد
شرنگ خشمش از نیش جگر سوز
پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم میترواد گیج و گمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به راه افتد شبانگاه درون سینه ام دردیست خونبار
که همچون گریه میگیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمیدانم چه میخواهم بگویم.. #دردِ_گنگ #هوشنگِ_ابتهاج
زبانم در دهان باز بسته ست
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته ست
نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم میگدازد
خیال نا شناسی آشنا رنگ
گَهی میسوزَدَم گَه مینوازد
گهی در خاطرم میجوشد این وهم
ز رنگ آمیزی غم های انبوه
که در رگهام جای خون روان است
سیه داروی زهر آگین اندوه
فغانی گرم و خون آلود و پر درد
فرو میپیچَدَم در سینه تنگ
چو فریاد یکی دیوانه گنگ
که میکوبد سر شوریده بر سنگ
سرشکی تلخ و شور از چشمه دل
نهان در سینه میجوشد شب و روز
چنان مار گرفتاری که ریزَد
شرنگ خشمش از نیش جگر سوز
پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم میترواد گیج و گمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به راه افتد شبانگاه درون سینه ام دردیست خونبار
که همچون گریه میگیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمیدانم چه میخواهم بگویم.. #دردِ_گنگ #هوشنگِ_ابتهاج
۱۵.۷k
۲۱ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.