سرمو تکون دادم و کنار لپمو خاروندم
سرمو تکون دادم و کنار لپمو خاروندم
+من خیلی شبه که یه چیزیم هست
جرعه از چاییشو فرو برد
لبخندی به چهره جذابش زدم
+من همیشه فکر میکردم آدمای حماسی و محکم فقط شخصیت اول فیلمان
چیزی نگفت و منتظر نگاهم کرد
+تورو که دیدم نظرم تغییر کرد...تو تنها آدم حماسی هستی که از جنس واقعیته
لبخندی که میزد نه از شادی بود نه از ذوق
صرفا برای جواب دادن حرفم
منتظر این بودم که ازم بپرسه چرا این نظرو دارم
ولی بی حوصله تر از این حرفا به نظر میرسید
به همین خاطر بی تعارف خودم دوباره دنباله کلامو گرفتم
+این از خودگذشتگی که داری میزاری برای من و این بچه خیلی برام با ارزشه یا اینکه اینقدر تحمل داری که با همه شکستگی هات خودتو تاب میدی کش میای قوس پیدا میکنی در برابر مشکلاتت که خیلی زیادن
شاید حتی خیلی کم باشن مرد هایی که اینقد بردباری کنن در برابر مشکلات
ولی تو واقعا داری یه انعطاف کم نظیر از خودت نشون میدی که من توی هیچ مونثی ندیدم این رفتارو
گلوشو صاف کرد
جیک جیک گنجشک محبت توی هوا پرواز کرد از لا به لای پیچ ها و هزارتو های گوشم گذشت و جایی روی شاخه های درخت دلم آروم گرفت
-منم که فک میکنم توهم یه آدم حماسی هستی...این از خودگذشتگی که داری میزاری برای من و این بچه خیلی برام با ارزشه یا اینکه اینقدر تحمل داری که با همه شکستگی هات خودتو تاب میدی کش میای قوس پیدا میکنی در برابر نه تنها مشکلات خودت بلکه مشکلات من
من
دستامو بغل گرفتم
سرشو پایین انداخت و گفت
-من مطمئنم خیلی کمن کسایی که همسن تو باشن و حاضر بشن خودشونو فدای خانواده کنن
خندیدم و گفتم
+چه زودم حفظش شدی
-خوب همه ی گوینده های رادیو باید حافظه خوبی داشته باشن
+البته...من خودمو فدای کسی نکردم...اینکارو دوست دارم که انجام بدم
مث تو که داری کمک میکنی خانواده از هم نپاشه منم یه سمت کار رو گرفتم
-مرسی
لبخندی زدم و انگار چیزی یادم اومده باشه گفتم
+فک کنم وقتش شده باشه که بریم؟
-اوهوم
ماشینو روشن کردم و لیوان خالی از چاییو کف ماشین انداختم تا بعدا تو سطل بندازمش
چار چشمی حواسم به فرمون بود که قلو نزنم (قلو نزدن کنایه از اشتباه نکردن،سوتی ندادن)
دیدم جور در نمیاد پس
چند مثقالی از تمرکزمو روی حرف زدن گذاشتم
لحنمو با اقتدار پیوند زدم
+الان که رفتیم خونه نمیخوام باز فکر و خیال کنی...خبری از بغض نباشه ها! هرکی هم هرچی گفت من جوابشو میدم
برای لحظه ای دوباره شیطنت ذاتیم سراغم اومد
دستامو از فرمون جدا کردم و ادا در اوردم
+افتااااد؟!
و با اخم ساختگی نگاهش کردم
لب پایینشو زیر دندون گرفت تا نخنده
و حجم شادی زیادی با کشش کوچولوی لبخند رو لباش ظاهر شد
((ببخشید که منتظرتون گذاشتم))
+من خیلی شبه که یه چیزیم هست
جرعه از چاییشو فرو برد
لبخندی به چهره جذابش زدم
+من همیشه فکر میکردم آدمای حماسی و محکم فقط شخصیت اول فیلمان
چیزی نگفت و منتظر نگاهم کرد
+تورو که دیدم نظرم تغییر کرد...تو تنها آدم حماسی هستی که از جنس واقعیته
لبخندی که میزد نه از شادی بود نه از ذوق
صرفا برای جواب دادن حرفم
منتظر این بودم که ازم بپرسه چرا این نظرو دارم
ولی بی حوصله تر از این حرفا به نظر میرسید
به همین خاطر بی تعارف خودم دوباره دنباله کلامو گرفتم
+این از خودگذشتگی که داری میزاری برای من و این بچه خیلی برام با ارزشه یا اینکه اینقدر تحمل داری که با همه شکستگی هات خودتو تاب میدی کش میای قوس پیدا میکنی در برابر مشکلاتت که خیلی زیادن
شاید حتی خیلی کم باشن مرد هایی که اینقد بردباری کنن در برابر مشکلات
ولی تو واقعا داری یه انعطاف کم نظیر از خودت نشون میدی که من توی هیچ مونثی ندیدم این رفتارو
گلوشو صاف کرد
جیک جیک گنجشک محبت توی هوا پرواز کرد از لا به لای پیچ ها و هزارتو های گوشم گذشت و جایی روی شاخه های درخت دلم آروم گرفت
-منم که فک میکنم توهم یه آدم حماسی هستی...این از خودگذشتگی که داری میزاری برای من و این بچه خیلی برام با ارزشه یا اینکه اینقدر تحمل داری که با همه شکستگی هات خودتو تاب میدی کش میای قوس پیدا میکنی در برابر نه تنها مشکلات خودت بلکه مشکلات من
من
دستامو بغل گرفتم
سرشو پایین انداخت و گفت
-من مطمئنم خیلی کمن کسایی که همسن تو باشن و حاضر بشن خودشونو فدای خانواده کنن
خندیدم و گفتم
+چه زودم حفظش شدی
-خوب همه ی گوینده های رادیو باید حافظه خوبی داشته باشن
+البته...من خودمو فدای کسی نکردم...اینکارو دوست دارم که انجام بدم
مث تو که داری کمک میکنی خانواده از هم نپاشه منم یه سمت کار رو گرفتم
-مرسی
لبخندی زدم و انگار چیزی یادم اومده باشه گفتم
+فک کنم وقتش شده باشه که بریم؟
-اوهوم
ماشینو روشن کردم و لیوان خالی از چاییو کف ماشین انداختم تا بعدا تو سطل بندازمش
چار چشمی حواسم به فرمون بود که قلو نزنم (قلو نزدن کنایه از اشتباه نکردن،سوتی ندادن)
دیدم جور در نمیاد پس
چند مثقالی از تمرکزمو روی حرف زدن گذاشتم
لحنمو با اقتدار پیوند زدم
+الان که رفتیم خونه نمیخوام باز فکر و خیال کنی...خبری از بغض نباشه ها! هرکی هم هرچی گفت من جوابشو میدم
برای لحظه ای دوباره شیطنت ذاتیم سراغم اومد
دستامو از فرمون جدا کردم و ادا در اوردم
+افتااااد؟!
و با اخم ساختگی نگاهش کردم
لب پایینشو زیر دندون گرفت تا نخنده
و حجم شادی زیادی با کشش کوچولوی لبخند رو لباش ظاهر شد
((ببخشید که منتظرتون گذاشتم))
۱۲۱.۶k
۱۷ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.