من دوستت دارم دیونه پارت۱۲۲ (عرفان)
من دوستت دارم دیونه #پارت۱۲۲ #(عرفان)
دوروز بودکه بستری بودم..احساس میکردم همه ای استخونام شکسته.آروم ازجام بلند شدم..بابا با قدمای شمرده بهم نزدیک شد..کم کم میتونست راه بره لبخندی زدم،
-خوبی پسرم؟
-خوبم.
-شکر.
-بابا.امیرنیومد؟
-نه پسرم،سرموتکون دادم،
مامان بزرگو صبا داخل اتاق شدن.صورتاشون گرفته بود..
-مامان بزرگ چراناراحتی من که حالم کاملا خوبه .الانم میرم انتقام کتکایی که امیر بهم زده روازش میگیرم.بعدم التماسش میکنم منوببخشه..مامان بزرگ یهو زدزیرگریه،متعجب به مامان بزرگ چشم دوختم،
-مامان بزرگ چیشده؟صبامامان بزرگو بغل کردوگفت:
-عر..عرفان امیر..
-امیرچی؟.اینجاست؟.میدونستم نمیتونه تحمل کنه.امیره دیگه.پشیمون شده..آبجی صبامیشه بهش بگی بیادداخل میخوام همه چیزو بهش توضیح بدم...به قدری امیرو دوست داشتم که کتکی که بهم زده بودبه چشمم نمیومد ..حق داشت اونطوری عصبی بشه..امیرزیادی غیرتی بودوروخانواده وناموسشم حساس.منم به نامزدش .به کسی که دیونه واردوستش داشت حس داشتم.حق داشت بزنه لهم کنه.
-عرفان امیر دیشب تو راه شمال.تص...نتونسته ادامه بده زد زیرگریه،،
-ص..صبا امیر چیشده درست حرف بزن ببینم،
-امیرتصادف کرده،
تک خنده ای کردم..
-شوخی نکن .صبا بگو شوخی کردی من بخندم.بگوامیر جلودره ..صباسرشو به علامت نه تکون داد.
دهنم خشک شد .آب گلومو به زور قورت دادم..سُرمو ازدستم بیرون کشیدم.
-این امکان نداره من میرم پیش امیر،
-بابا بازومو گرفت
-صبرکن توکه نمیدونی امیر کجاست.
-امیر یاشرکته یاباشگاه یاهم خونه میرم پیشش،
جلو دررسیدم..رویاجلوم قرار گرفت.
-رویاامیر..امیرکجاست؟چیزی نگفتو اشک ریخت.
-چراگریه میکنی..دادکشیدم.چرااا گریه میکنی..گریش شدیدترشد،بالحن وارفته ای ادامه دادم چراگریه میکنی رویا.
-عرفان امیرتصادف کرده،
-دروغ نگین .چرادارین عذابم میدین..امیربهتون گفته اینجوری شکنجم کنین..مامان بزرگ تودیگه چراتوهم میخوای منو تنبیه کنی..میرم پیشش باهاش حرف میزنم..ازاتاق بیرون رفتمو راه افتادم
رویا دستمو گرفتو کشید.
-عرفان همراه من بیا.دستمو ازدستش بیرون کشیدم.
(رویا)
دستشوبیرون کشید،
-میخوام برم پیش امیر دنبال تو بیام چیکار.
-میخوام ببرمت پیش امیر..
-جلوی در سردخونه قرارگرفتیم،
-امیراینجاست،
صورتش جمع شد..
-چی میگی،چراااداری چرت وپرت میگی،
-ام..بغضم ترکیدوزدم زیرگریه..
عرفان باصدای بغض داری گفت..
-این اصلا درست نیست.من باید ازنزدیک ببینم تاباورم بشه.خواست بره داخل یکی ازپرستاراجلوشو گرفت:
-کجا؟z
دوروز بودکه بستری بودم..احساس میکردم همه ای استخونام شکسته.آروم ازجام بلند شدم..بابا با قدمای شمرده بهم نزدیک شد..کم کم میتونست راه بره لبخندی زدم،
-خوبی پسرم؟
-خوبم.
-شکر.
-بابا.امیرنیومد؟
-نه پسرم،سرموتکون دادم،
مامان بزرگو صبا داخل اتاق شدن.صورتاشون گرفته بود..
-مامان بزرگ چراناراحتی من که حالم کاملا خوبه .الانم میرم انتقام کتکایی که امیر بهم زده روازش میگیرم.بعدم التماسش میکنم منوببخشه..مامان بزرگ یهو زدزیرگریه،متعجب به مامان بزرگ چشم دوختم،
-مامان بزرگ چیشده؟صبامامان بزرگو بغل کردوگفت:
-عر..عرفان امیر..
-امیرچی؟.اینجاست؟.میدونستم نمیتونه تحمل کنه.امیره دیگه.پشیمون شده..آبجی صبامیشه بهش بگی بیادداخل میخوام همه چیزو بهش توضیح بدم...به قدری امیرو دوست داشتم که کتکی که بهم زده بودبه چشمم نمیومد ..حق داشت اونطوری عصبی بشه..امیرزیادی غیرتی بودوروخانواده وناموسشم حساس.منم به نامزدش .به کسی که دیونه واردوستش داشت حس داشتم.حق داشت بزنه لهم کنه.
-عرفان امیر دیشب تو راه شمال.تص...نتونسته ادامه بده زد زیرگریه،،
-ص..صبا امیر چیشده درست حرف بزن ببینم،
-امیرتصادف کرده،
تک خنده ای کردم..
-شوخی نکن .صبا بگو شوخی کردی من بخندم.بگوامیر جلودره ..صباسرشو به علامت نه تکون داد.
دهنم خشک شد .آب گلومو به زور قورت دادم..سُرمو ازدستم بیرون کشیدم.
-این امکان نداره من میرم پیش امیر،
-بابا بازومو گرفت
-صبرکن توکه نمیدونی امیر کجاست.
-امیر یاشرکته یاباشگاه یاهم خونه میرم پیشش،
جلو دررسیدم..رویاجلوم قرار گرفت.
-رویاامیر..امیرکجاست؟چیزی نگفتو اشک ریخت.
-چراگریه میکنی..دادکشیدم.چرااا گریه میکنی..گریش شدیدترشد،بالحن وارفته ای ادامه دادم چراگریه میکنی رویا.
-عرفان امیرتصادف کرده،
-دروغ نگین .چرادارین عذابم میدین..امیربهتون گفته اینجوری شکنجم کنین..مامان بزرگ تودیگه چراتوهم میخوای منو تنبیه کنی..میرم پیشش باهاش حرف میزنم..ازاتاق بیرون رفتمو راه افتادم
رویا دستمو گرفتو کشید.
-عرفان همراه من بیا.دستمو ازدستش بیرون کشیدم.
(رویا)
دستشوبیرون کشید،
-میخوام برم پیش امیر دنبال تو بیام چیکار.
-میخوام ببرمت پیش امیر..
-جلوی در سردخونه قرارگرفتیم،
-امیراینجاست،
صورتش جمع شد..
-چی میگی،چراااداری چرت وپرت میگی،
-ام..بغضم ترکیدوزدم زیرگریه..
عرفان باصدای بغض داری گفت..
-این اصلا درست نیست.من باید ازنزدیک ببینم تاباورم بشه.خواست بره داخل یکی ازپرستاراجلوشو گرفت:
-کجا؟z
۳۸.۵k
۱۵ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.