-باشه؟
-باشه؟
از بهر موهاش بیرون اومدم و فهمیدم عجیب ضایع بازی در اوردم برای جمع کردن این سوتی مجبور بودم دروغ بگم
+ببخشید...من یه مدته گوشم عفونت کرده بعضی وقتا سوت میکشه
چن کلمه ای از حرفاتو درست نشنیدم میشه دوباره تکرار کنی
متعجب گفت
-واقعا! دکتر رفتی؟!
+نه هنوز وقت نکردم ولی نوبت میگیرم فردا
-باشه
تن صداشو اروم تر کرد
-من گفتم...نیاز دارم که فک کنم بهش...میدونی خوب تو دو هفته س که از این مسئله مطلعی ولی من مدت زیادی نیس که ازش اگاهم...تازه من اصلا بش فک نکرده بودم تصور نمیکردم قبول کنی من می خواستم بزاری بش فک کنم باشه؟
با شیطنت گفتم
+شانس فقط یه بار در خونه ادمو میزنه...دیوانم مگه قبول نکنم بیاد تو
لحن شوخم روش تاثیری نداشت
-رضا به همه چیز فک کن
حرفش کوزه دلمو از روی طاقچه عقلم انداخت و سکوتم شکست دهنم به واقعیت تلخی باز شد که جفتمونو ناراحت کرد
صدام بی جون و شور شد
+به همه چی فک کردم...باور کن به همه چی فک کردم من کیو دارم تو این زندگی؟
به چشماش زل زدم و غمزده نگاهش کردم
+به غیر علیرضا کیو داشتم؟تو فک میکنی چی دارم توی این دنیا که بهش دلبستگی داشته باشم من تنهام...میدونم شرایط تورو بی عقل که نیستم ولی من همه شرط و قیدا رو شوتش کردم رفت...میخوام تمام عمرمو کنار یادگارای علیرضا باشم...بزار کنارتون همه بیقراریامو همه بی کسی هامو همه ی غمای تلنبار شده توی دلمو همشو کنار بزارم
از گفتن جمله های بعدی کمی ترس داشتم ولی بهتر بود حقیقتو بگم
+تو آرومی منم کنارت آروم میگیرم...من با شما دوتا تنها نیستم دیگه از غمام فراری نیستم...من انگیزه میگیرم با فکر با اینده ای که میشه کنارهم بسازیم
دستامو بالا اوردم و به نشونه کامل شدن حرفام تکونشون دادم
+برای هر سه تامون...من تصمیمو گرفتم اوا ولی به تو فشار و اجباری نمیارم ولی ازت میخوام به خودت فک کنی نه به این داستان و استدلال های غلطی که الان گفتی چه میدونم رقص و آشپزخونه و این حرفا
لب پایینیشو بین انگشت اشاره و شصتش گرفت
از چشماش هیچی رو نمیشد تشخیص داد
نه بار مثبت نه بار منفی
+بریم خونه؟
-میشه نریم؟حوصله خونه رو ندارم بزار موقع شام بریم
لحنش عادی بود ولی وقتی به شیطنت و سیاستش فک کردم خندم گرفت
+ای که سخن گفتی و گل گفتی و در سفتی آوا بانو..عجب حرکت نابی زدی منم اصلا حوصله خونه رو نداشتم
معترض ولی با لبخند گفت
-رضااا
+جدی میگم خوب...بابا که بعد رفتن شما دهن منو سرویس میکنه مامانتم که تو مخش داشت به این فک میکرد چطوری منو بکشه که طبیعی جلوه کنه
نادم گفت
-همش تقصیر من شد...نتونستم خودمو کنترل کنم
+عه بیخیال بابا...حالا چیکار کنیم حوصلمون سر نره؟!
از بهر موهاش بیرون اومدم و فهمیدم عجیب ضایع بازی در اوردم برای جمع کردن این سوتی مجبور بودم دروغ بگم
+ببخشید...من یه مدته گوشم عفونت کرده بعضی وقتا سوت میکشه
چن کلمه ای از حرفاتو درست نشنیدم میشه دوباره تکرار کنی
متعجب گفت
-واقعا! دکتر رفتی؟!
+نه هنوز وقت نکردم ولی نوبت میگیرم فردا
-باشه
تن صداشو اروم تر کرد
-من گفتم...نیاز دارم که فک کنم بهش...میدونی خوب تو دو هفته س که از این مسئله مطلعی ولی من مدت زیادی نیس که ازش اگاهم...تازه من اصلا بش فک نکرده بودم تصور نمیکردم قبول کنی من می خواستم بزاری بش فک کنم باشه؟
با شیطنت گفتم
+شانس فقط یه بار در خونه ادمو میزنه...دیوانم مگه قبول نکنم بیاد تو
لحن شوخم روش تاثیری نداشت
-رضا به همه چیز فک کن
حرفش کوزه دلمو از روی طاقچه عقلم انداخت و سکوتم شکست دهنم به واقعیت تلخی باز شد که جفتمونو ناراحت کرد
صدام بی جون و شور شد
+به همه چی فک کردم...باور کن به همه چی فک کردم من کیو دارم تو این زندگی؟
به چشماش زل زدم و غمزده نگاهش کردم
+به غیر علیرضا کیو داشتم؟تو فک میکنی چی دارم توی این دنیا که بهش دلبستگی داشته باشم من تنهام...میدونم شرایط تورو بی عقل که نیستم ولی من همه شرط و قیدا رو شوتش کردم رفت...میخوام تمام عمرمو کنار یادگارای علیرضا باشم...بزار کنارتون همه بیقراریامو همه بی کسی هامو همه ی غمای تلنبار شده توی دلمو همشو کنار بزارم
از گفتن جمله های بعدی کمی ترس داشتم ولی بهتر بود حقیقتو بگم
+تو آرومی منم کنارت آروم میگیرم...من با شما دوتا تنها نیستم دیگه از غمام فراری نیستم...من انگیزه میگیرم با فکر با اینده ای که میشه کنارهم بسازیم
دستامو بالا اوردم و به نشونه کامل شدن حرفام تکونشون دادم
+برای هر سه تامون...من تصمیمو گرفتم اوا ولی به تو فشار و اجباری نمیارم ولی ازت میخوام به خودت فک کنی نه به این داستان و استدلال های غلطی که الان گفتی چه میدونم رقص و آشپزخونه و این حرفا
لب پایینیشو بین انگشت اشاره و شصتش گرفت
از چشماش هیچی رو نمیشد تشخیص داد
نه بار مثبت نه بار منفی
+بریم خونه؟
-میشه نریم؟حوصله خونه رو ندارم بزار موقع شام بریم
لحنش عادی بود ولی وقتی به شیطنت و سیاستش فک کردم خندم گرفت
+ای که سخن گفتی و گل گفتی و در سفتی آوا بانو..عجب حرکت نابی زدی منم اصلا حوصله خونه رو نداشتم
معترض ولی با لبخند گفت
-رضااا
+جدی میگم خوب...بابا که بعد رفتن شما دهن منو سرویس میکنه مامانتم که تو مخش داشت به این فک میکرد چطوری منو بکشه که طبیعی جلوه کنه
نادم گفت
-همش تقصیر من شد...نتونستم خودمو کنترل کنم
+عه بیخیال بابا...حالا چیکار کنیم حوصلمون سر نره؟!
۱۵۸.۱k
۰۶ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.