اشک حسرت پارت ۱۹۱
#اشک حسرت #پارت ۱۹۱
سعید:
امید : می دونم بهترینا رو براش رقم می زنی
محکم تو بغلش فشردم وگفت : تو بهترین دوست وداداش دنیایی
- همچنین تو
امید : برگردیم آسمان کلافه بود پیدات نمی کرد
- بریم
باهم دیگه برگشتیم ویلا حمید ویلا رو گذاشته بود تو سرش داشت با بچه ها بادبادک بازی می کرد ولی تا باد بادک اوج می گرفت می افتاد
- عقل کل برو کنار دریا
حمید : بیا تو باهاشون بازی کن خسته ام کردن
بادبادک رو از حمید گرفتم ورفتیم کنار دریا آرمیس کلی ذوق می کرد بادبادک رو دادم دستش خیلی خوب هدایتش می کرد هومانم جیغ می زد وبادبادک رو می خواست
- سعید
برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم آسمان بود
آسمان : اینم بفرست بالا من بلد نیستم
هومان رو دادم بهش ونخ بادبادک رو که بهم ریخته بود رو درست کردم وبادبادک رو فرستادم هوا
- بیا ب...
با دیدن آرمیس که داشت می رفت تو آب باد بادک رو رها کردم ودوییدم آرمیس رو گرفتم
- کجا میری عمو آب خطر ناکه
بهش اخم کردم ترسید وزد زیر گریه
- چی شده آرمیس
آرمیس زد زیر گریه وگفت : عمو دعوام کرد
آسمان با اخم نگاهم کردوگفت : حق نداری با بچه ام دعوا کنی
با خشم نگاهم می کرد چی شده بود یهو رفت طرف ویلا متعجب هومان رو بغل کردم ویکم باهاش بازی کردم
- سعید ...سعید بیا نهار
سهیل صدام می زد باد بادک رو گذاشتم همونجا تو ساحل ویکم ماسه ریختم روش باد نبره برگشتم تو ویلا هومان رو سپردم دست هدیه وگفتم : آسمان کو؟
هدیه : چی بهش گفتی با بغض وگریه برگشت
- چیزی نگفتم خودش یهو ناراحت شد
هدیه : خوب بگو چی شده ؟
به هدیه گفتم چی شده لبخندی زدوگفت : حتما ترسیده آرمیس رو دعوا کرده باشی
- من که بچه ها رو خیلی دوست دارم چطور دلم میاد
هدیه : تقصیر خودته بچه ها رو لوس می کنی باید از دلشون در بیاری
- من که کاری نکردم
هدیه : می خوای بدون نهار بمونن
- باشه ولی من بی تقصیر بودم
از پله ها رفتم بالاورفتم پشت در
سعید:
امید : می دونم بهترینا رو براش رقم می زنی
محکم تو بغلش فشردم وگفت : تو بهترین دوست وداداش دنیایی
- همچنین تو
امید : برگردیم آسمان کلافه بود پیدات نمی کرد
- بریم
باهم دیگه برگشتیم ویلا حمید ویلا رو گذاشته بود تو سرش داشت با بچه ها بادبادک بازی می کرد ولی تا باد بادک اوج می گرفت می افتاد
- عقل کل برو کنار دریا
حمید : بیا تو باهاشون بازی کن خسته ام کردن
بادبادک رو از حمید گرفتم ورفتیم کنار دریا آرمیس کلی ذوق می کرد بادبادک رو دادم دستش خیلی خوب هدایتش می کرد هومانم جیغ می زد وبادبادک رو می خواست
- سعید
برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم آسمان بود
آسمان : اینم بفرست بالا من بلد نیستم
هومان رو دادم بهش ونخ بادبادک رو که بهم ریخته بود رو درست کردم وبادبادک رو فرستادم هوا
- بیا ب...
با دیدن آرمیس که داشت می رفت تو آب باد بادک رو رها کردم ودوییدم آرمیس رو گرفتم
- کجا میری عمو آب خطر ناکه
بهش اخم کردم ترسید وزد زیر گریه
- چی شده آرمیس
آرمیس زد زیر گریه وگفت : عمو دعوام کرد
آسمان با اخم نگاهم کردوگفت : حق نداری با بچه ام دعوا کنی
با خشم نگاهم می کرد چی شده بود یهو رفت طرف ویلا متعجب هومان رو بغل کردم ویکم باهاش بازی کردم
- سعید ...سعید بیا نهار
سهیل صدام می زد باد بادک رو گذاشتم همونجا تو ساحل ویکم ماسه ریختم روش باد نبره برگشتم تو ویلا هومان رو سپردم دست هدیه وگفتم : آسمان کو؟
هدیه : چی بهش گفتی با بغض وگریه برگشت
- چیزی نگفتم خودش یهو ناراحت شد
هدیه : خوب بگو چی شده ؟
به هدیه گفتم چی شده لبخندی زدوگفت : حتما ترسیده آرمیس رو دعوا کرده باشی
- من که بچه ها رو خیلی دوست دارم چطور دلم میاد
هدیه : تقصیر خودته بچه ها رو لوس می کنی باید از دلشون در بیاری
- من که کاری نکردم
هدیه : می خوای بدون نهار بمونن
- باشه ولی من بی تقصیر بودم
از پله ها رفتم بالاورفتم پشت در
۵۵.۶k
۲۵ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.