غمت یاد دلم داده ، شبانه کوچه گردی را
غمت یاد دلم داده ، شبانه کوچه گردی را
به زیر بارش غمها ، توان ِ شب نوردی را
به خُوردم داده تنهایی ، دوای بی کسی ها و
میِ آشفتگی هایی به رنگ لاجوردی را
گرفته دست قلبم را کشانده تا ته حسرت
فرو برده به مغزم، فکرِ دیگر برنگردی را
خیالت تخت ِ تخت آری ، برو از شهر چشمانم
نمی گویم به کس حتی به قلبم آنچه کردی را
برو ویرانه ام ویران ، به چشم عاقبت خواهت
ندارم تاب بیتابی ؛ هجوم سیل سردی را
برو ! دیوانه ام کردی، زدم سر بر بیابان ها
کمی بو کن "هواهایِ جنون آمیز فردی" را
ببین نوزاد شادی را ، نگاهش درد می زاید
چگونه برطرف سازم ازاین رو رنگ زردی را
به صبری بیش می خوانم دل معصوم و پاکم را
و دارم می دهم یادش ،فنون پایمردی را
تورا گردانده ام هرشب ، درون شهر رویاها
به پاس اینکه یادم داده یادت ،کوچه گردی را
به زیر بارش غمها ، توان ِ شب نوردی را
به خُوردم داده تنهایی ، دوای بی کسی ها و
میِ آشفتگی هایی به رنگ لاجوردی را
گرفته دست قلبم را کشانده تا ته حسرت
فرو برده به مغزم، فکرِ دیگر برنگردی را
خیالت تخت ِ تخت آری ، برو از شهر چشمانم
نمی گویم به کس حتی به قلبم آنچه کردی را
برو ویرانه ام ویران ، به چشم عاقبت خواهت
ندارم تاب بیتابی ؛ هجوم سیل سردی را
برو ! دیوانه ام کردی، زدم سر بر بیابان ها
کمی بو کن "هواهایِ جنون آمیز فردی" را
ببین نوزاد شادی را ، نگاهش درد می زاید
چگونه برطرف سازم ازاین رو رنگ زردی را
به صبری بیش می خوانم دل معصوم و پاکم را
و دارم می دهم یادش ،فنون پایمردی را
تورا گردانده ام هرشب ، درون شهر رویاها
به پاس اینکه یادم داده یادت ،کوچه گردی را
۲۳.۲k
۲۴ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.