من آن موجـم که افتادم به دام چشم شهلایت
من آن موجـم که افتادم به دام چشم شهلایت
به سان شـمع میسـوزم به سوگ زلف رعنایت
من آناشکم که میبارم چنان یکبرگ میافتم
چه تنـها میشوم بی تو به باغ خشک رویایـت
کنـار سبزی گلهـا چـقدر خـالی اسـت جـای تو
چـقدر آبـی و شـور انگـیز نـگاه مـثل دریـایـت
دوباره نبض مـن بـالا دوباره در دلـم غوغاست
دوباره کوچهباغعشق عجبزیباست قدمهایت
من رسـوای ابرویـت بـه بنـد افتـاده در مویـت
میان شعر من بندیاست اسیرم کرده موهایت
نگاهت ساز رنج دل صدای چنگ و نای توست
دلم پیـوسته درگـیر است به شـور قد رعنایت
به شور سایههـای شرم که پیوسته به مژگانت
دلی افـتاده در جامت که گم شد بین نجوایت
چه شوری کرده درجانم شکسته عهد و پیمانم
توهّـم نیـست میدانـی شـدم درگـیر سیـمایت
در ایناوقاتبارانیکهدل درموجغم غرق است
دوباره شعر شیرینی اسـت به لبهـای مربایت
پـس از ایـن مُـرده پنـداری مرا ای شاهد دردم
که جـان دادم به رویایی دل دادم به سودایت
خمـارم کـرده آغـوشت شـراب ناب میخواهم
به پیکی مسـت میگـردم به انـدام مسیحایت
گذشـته کار من از اشـک دوباره خون میبارم
دوباره مـیروی تنـها و من مـاندم در اغـوایت
شکوفه دادهاند گلها ولیمن سرد چون برفم
زمسـتان رفـته امـا مـن هنـوز غـرق تماشـایت
«ندا» در این شبتاریک نماز عشق میخواند
اگر چه رسـم دنیا نیست نماز عشق و فتوایت
به سان شـمع میسـوزم به سوگ زلف رعنایت
من آناشکم که میبارم چنان یکبرگ میافتم
چه تنـها میشوم بی تو به باغ خشک رویایـت
کنـار سبزی گلهـا چـقدر خـالی اسـت جـای تو
چـقدر آبـی و شـور انگـیز نـگاه مـثل دریـایـت
دوباره نبض مـن بـالا دوباره در دلـم غوغاست
دوباره کوچهباغعشق عجبزیباست قدمهایت
من رسـوای ابرویـت بـه بنـد افتـاده در مویـت
میان شعر من بندیاست اسیرم کرده موهایت
نگاهت ساز رنج دل صدای چنگ و نای توست
دلم پیـوسته درگـیر است به شـور قد رعنایت
به شور سایههـای شرم که پیوسته به مژگانت
دلی افـتاده در جامت که گم شد بین نجوایت
چه شوری کرده درجانم شکسته عهد و پیمانم
توهّـم نیـست میدانـی شـدم درگـیر سیـمایت
در ایناوقاتبارانیکهدل درموجغم غرق است
دوباره شعر شیرینی اسـت به لبهـای مربایت
پـس از ایـن مُـرده پنـداری مرا ای شاهد دردم
که جـان دادم به رویایی دل دادم به سودایت
خمـارم کـرده آغـوشت شـراب ناب میخواهم
به پیکی مسـت میگـردم به انـدام مسیحایت
گذشـته کار من از اشـک دوباره خون میبارم
دوباره مـیروی تنـها و من مـاندم در اغـوایت
شکوفه دادهاند گلها ولیمن سرد چون برفم
زمسـتان رفـته امـا مـن هنـوز غـرق تماشـایت
«ندا» در این شبتاریک نماز عشق میخواند
اگر چه رسـم دنیا نیست نماز عشق و فتوایت
۷.۵k
۲۱ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.