می تازی همزاد عصیان !
میتازی همزاد عصیان !
به شکار ستارهها رهسپاری
دستانت از درخشش تیر و کمان سرشار
اینجا که من هستم
آسمان خوشه کهکشان میآویزد
و کو چشمی آرزومند ؟
با ترس و شیفتگی
در برکه فیروزهگون گلهای سپید میکَنی
و هر آن به مار سیاهی مینگری، گلچین بیتاب!
و اینجا افسانه نمیگویم
نیشِ مار نوشابهٔ گل ارمغان آورد
بیداریات را جادو میزند
سیب باغ ترا پنجه دیوی میرباید
و قصه نمیپردازم
در باغستان من
شاخه بارور خم میشود
بی نیازی دستها پاسخ میدهد
در بیشه تو آهو سر میکشد
به صدایی میرمد
در جنگل من
از درندگی نام و نشان نیست ...
در سایه آفتاب دیارت قصهٔ خیر و شر میشنوی
من شکفتن ها را میشنوم
و جویبار از آن سوی زمان میگذرد
تو در راهی
من رسیدهام
اندوهی در چشمانت نشست
رهرو نازک دل !
میان ما راه درازی نیست ؛ لرزش یک برگ !
#سهراب_سپهری
به شکار ستارهها رهسپاری
دستانت از درخشش تیر و کمان سرشار
اینجا که من هستم
آسمان خوشه کهکشان میآویزد
و کو چشمی آرزومند ؟
با ترس و شیفتگی
در برکه فیروزهگون گلهای سپید میکَنی
و هر آن به مار سیاهی مینگری، گلچین بیتاب!
و اینجا افسانه نمیگویم
نیشِ مار نوشابهٔ گل ارمغان آورد
بیداریات را جادو میزند
سیب باغ ترا پنجه دیوی میرباید
و قصه نمیپردازم
در باغستان من
شاخه بارور خم میشود
بی نیازی دستها پاسخ میدهد
در بیشه تو آهو سر میکشد
به صدایی میرمد
در جنگل من
از درندگی نام و نشان نیست ...
در سایه آفتاب دیارت قصهٔ خیر و شر میشنوی
من شکفتن ها را میشنوم
و جویبار از آن سوی زمان میگذرد
تو در راهی
من رسیدهام
اندوهی در چشمانت نشست
رهرو نازک دل !
میان ما راه درازی نیست ؛ لرزش یک برگ !
#سهراب_سپهری
۲.۱k
۱۹ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.