-همونطور که بابات گفت نه تنها تو بلکه همه اعضای خانوادت د
-همونطور که بابات گفت نه تنها تو بلکه همه اعضای خانوادت در قبال آوا خانم مسئولیم
+متوجهم
-باید شرایطو درک کنی
کلافه سرمو پایین انداختم
+نادر من حرفی ندارم من فقط میترسم و شرمم میاد
-رضا تو نباید بترسی ترس از چی؟از حرف یه عده به ظاهر فامیل؟آخه اونا چه میدونن شرایط تورو شرایط اون بچه معصومو که هنوز به دنیا نیومده سرنوشتش پا در هواس؟چه میدونن شرایط اون دخترو
به اینجای حرفش که رسید انگشت اشارشو بالا اورد و توی هوا چرخوند
-رضا یه زن توی دوران بارداریش بیش از هر وقت دیگه ای ، بیییش از هر وقت دیگه ای به یه مرد واقعی به یه همدم به یه یار و یاور به کسی که تمام این نه ماهو با سختی ها و شیرینی های ریز و درشتش کنارش بگذرونه نیاز داره و همیشه این مرد شوهرشه...آوا خانم الان خیلی شرایط سختی داره اون بغل پر آرامش شوهرشو از دست داده و خیلی تنهاییو احساس میکنه که این اصلا برای شرایط فعلیش خوب نیس
من نظرم اینه که تو حرف باباتو قبول کنی به شرطی که اینکارو برای رضایت روح بابات و ارامش آوا و اون بچه و تضمین یه زندگی شاد برای جفتتون انجام بدی نه از روی ترحم و حس دلسوزی
+درست میگی ... ولی نادر من بازم از روح داداششم شرم میکنم
محکم و صادق گفت
-تو زمانی باید از داداششت خجالت بکشی که زن و بچشو به حال خودشون رها کنی به خاطر خودت و خوادخواهی خودت الانی که تو واقعا به این حجم از مردونگی و مرام رسیدی که داری از آینده خودت میزنی از جوونی کردنت میزنی از دل خودت میزنی و بخاطر غیرتت بخاطر مسئولیت پذیریت به کمک آوا و بچه برادرت میری تا تنها نباشن و چتر حمایتی بالای سرشون باشه ستون محکمی توی خونه و زندگیشون باشه داداشت به والله که بهت افتخار میکنه و مدیونته رضا این طرزفکرو از خودت دور کن
+چی بگم والله
-رضا برو خونه خودت توی تنهایی خودت با عقل و هوش سرجا کاملا به موضوع فک کن اوضاع اونقد که تو فک میکنی هم بد نیست مطمئن باش تو هر تصمیمی بگیری باز یه عده مخالفن یه عده موافق اختلاف سلیقه وجود داره پس تو نمیتونی همیشه همه رو از خودت راضی نگه داری ازت میخوام به حرف بقیه فکر نکنی دوما آوا هم خیلی ادم بساز و مهربونیه دیدی که تحت همه شرایط پا به پای اون خدابیامرز اومد حتی زمان ورشکستگیش...کارمند نیست که هست خانواده خوبی نداره که داره تجربه هم داره توی زندگی مشترک و عالی میتونه زندگیتو کنترل کنه
منم مطمئن باش با بابات صحبت میکنم که به این زودی ها به آوا چیزی نگن چون واقعا شرایط مناسبی نداره
خوبه؟!
+خوبه ، من حرفی ندارم نادر میشه منو بزاری خونه
-البته
+ممنون داداش
+متوجهم
-باید شرایطو درک کنی
کلافه سرمو پایین انداختم
+نادر من حرفی ندارم من فقط میترسم و شرمم میاد
-رضا تو نباید بترسی ترس از چی؟از حرف یه عده به ظاهر فامیل؟آخه اونا چه میدونن شرایط تورو شرایط اون بچه معصومو که هنوز به دنیا نیومده سرنوشتش پا در هواس؟چه میدونن شرایط اون دخترو
به اینجای حرفش که رسید انگشت اشارشو بالا اورد و توی هوا چرخوند
-رضا یه زن توی دوران بارداریش بیش از هر وقت دیگه ای ، بیییش از هر وقت دیگه ای به یه مرد واقعی به یه همدم به یه یار و یاور به کسی که تمام این نه ماهو با سختی ها و شیرینی های ریز و درشتش کنارش بگذرونه نیاز داره و همیشه این مرد شوهرشه...آوا خانم الان خیلی شرایط سختی داره اون بغل پر آرامش شوهرشو از دست داده و خیلی تنهاییو احساس میکنه که این اصلا برای شرایط فعلیش خوب نیس
من نظرم اینه که تو حرف باباتو قبول کنی به شرطی که اینکارو برای رضایت روح بابات و ارامش آوا و اون بچه و تضمین یه زندگی شاد برای جفتتون انجام بدی نه از روی ترحم و حس دلسوزی
+درست میگی ... ولی نادر من بازم از روح داداششم شرم میکنم
محکم و صادق گفت
-تو زمانی باید از داداششت خجالت بکشی که زن و بچشو به حال خودشون رها کنی به خاطر خودت و خوادخواهی خودت الانی که تو واقعا به این حجم از مردونگی و مرام رسیدی که داری از آینده خودت میزنی از جوونی کردنت میزنی از دل خودت میزنی و بخاطر غیرتت بخاطر مسئولیت پذیریت به کمک آوا و بچه برادرت میری تا تنها نباشن و چتر حمایتی بالای سرشون باشه ستون محکمی توی خونه و زندگیشون باشه داداشت به والله که بهت افتخار میکنه و مدیونته رضا این طرزفکرو از خودت دور کن
+چی بگم والله
-رضا برو خونه خودت توی تنهایی خودت با عقل و هوش سرجا کاملا به موضوع فک کن اوضاع اونقد که تو فک میکنی هم بد نیست مطمئن باش تو هر تصمیمی بگیری باز یه عده مخالفن یه عده موافق اختلاف سلیقه وجود داره پس تو نمیتونی همیشه همه رو از خودت راضی نگه داری ازت میخوام به حرف بقیه فکر نکنی دوما آوا هم خیلی ادم بساز و مهربونیه دیدی که تحت همه شرایط پا به پای اون خدابیامرز اومد حتی زمان ورشکستگیش...کارمند نیست که هست خانواده خوبی نداره که داره تجربه هم داره توی زندگی مشترک و عالی میتونه زندگیتو کنترل کنه
منم مطمئن باش با بابات صحبت میکنم که به این زودی ها به آوا چیزی نگن چون واقعا شرایط مناسبی نداره
خوبه؟!
+خوبه ، من حرفی ندارم نادر میشه منو بزاری خونه
-البته
+ممنون داداش
۳۵.۸k
۱۹ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.