صحبت از یاس و نسترن تا کی؟
صحبت از یاس و نسترن تا کی؟
وصف جادوی چشم زن تا کی؟
ماجرای لب و دهن تا کی؟
این همه لاف و جر زدن تا کی؟
شاعر ِ دردهای مردم باش
مثل آدم به فکر گندم باش
یک طرف جنگ و قحطی و نکبت
یک طرف بحث دزدی و غارت
آن طرف ظلم ِ رفته بر ملت
این طرف بی خیالی ِ دولت!
خنده دارد در این میان خالو
می کند صحبت از خم ِ ابرو!
خسته ام ، خسته از در و دیوار
خسته از روز و از شب و تکرار
خسته از این که زنده ام ناچار
تف به دنیا و چرخ کج رفتار
دف و چنگ و ترانه را ول کن
غزل ِ عاشقانه را ول کن
عمرمان شد تلف درین وادی
اجل از ما نمی کند یادی...
کاش مادر مرا نمی زادی
در جهانی که نیست آزادی
قفس زندگی عجب تنگ است
قسمت پای لنگ مان سنگ است... هر که آزاده است در بند است
شهر با حرف مفت خرسند است
عده ای نامشان هنرمند است
فکر کن قیمت هنر چند است
عده ای بی خیال ، مسئولند
عده ای هم بکوب بی پولند!
مرضی بدتر از نداری نیست
غم فراوان و غمگساری نیست
دست مان تنگ و دست ِ یاری نیست
همدمی غیر ِ زهرماری نیست!
شاعری دیده ام که با این حال
باز هم می نویسد از خَط و خال!
آش فرهنگ ِ مملکت شور است
وضع شعر و ادب که ناجور است
خانه ی کعبه چون کمی دور است،
آی شاعر اگر که مقدور است ،
جای قزوین مسافر قم باش
با دلِ صاف پشتِ مردم باش!
عاقبت یک پل صراطی هست
انقباضی و انبساطی هست
روی هر آدمی نقاطی هست
الغرض آن طرف بساطی هست
پس بترس ای پلید ِ بی ایمان
که کنند از فلانت آویزان!
#خالوراشد 🍁 @beautifulpicture98🍁
وصف جادوی چشم زن تا کی؟
ماجرای لب و دهن تا کی؟
این همه لاف و جر زدن تا کی؟
شاعر ِ دردهای مردم باش
مثل آدم به فکر گندم باش
یک طرف جنگ و قحطی و نکبت
یک طرف بحث دزدی و غارت
آن طرف ظلم ِ رفته بر ملت
این طرف بی خیالی ِ دولت!
خنده دارد در این میان خالو
می کند صحبت از خم ِ ابرو!
خسته ام ، خسته از در و دیوار
خسته از روز و از شب و تکرار
خسته از این که زنده ام ناچار
تف به دنیا و چرخ کج رفتار
دف و چنگ و ترانه را ول کن
غزل ِ عاشقانه را ول کن
عمرمان شد تلف درین وادی
اجل از ما نمی کند یادی...
کاش مادر مرا نمی زادی
در جهانی که نیست آزادی
قفس زندگی عجب تنگ است
قسمت پای لنگ مان سنگ است... هر که آزاده است در بند است
شهر با حرف مفت خرسند است
عده ای نامشان هنرمند است
فکر کن قیمت هنر چند است
عده ای بی خیال ، مسئولند
عده ای هم بکوب بی پولند!
مرضی بدتر از نداری نیست
غم فراوان و غمگساری نیست
دست مان تنگ و دست ِ یاری نیست
همدمی غیر ِ زهرماری نیست!
شاعری دیده ام که با این حال
باز هم می نویسد از خَط و خال!
آش فرهنگ ِ مملکت شور است
وضع شعر و ادب که ناجور است
خانه ی کعبه چون کمی دور است،
آی شاعر اگر که مقدور است ،
جای قزوین مسافر قم باش
با دلِ صاف پشتِ مردم باش!
عاقبت یک پل صراطی هست
انقباضی و انبساطی هست
روی هر آدمی نقاطی هست
الغرض آن طرف بساطی هست
پس بترس ای پلید ِ بی ایمان
که کنند از فلانت آویزان!
#خالوراشد 🍁 @beautifulpicture98🍁
۱۴.۱k
۱۹ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.