نام رمان: معادله عشق
نام رمان: معادله عشق
نام نویسنده: فاطمه مقاره
ژانر: عاشقانه، طنز، درام
خلاصه: دختری از جنس حوا، پسری از جنس آدم! دختری که طی یه اتفاق، با پسر مشهور
قصه ما آشنا میشه وعشقشون می شه از جنس عشق آدم و حوا! عشق با طعم شیرین دعوا و کل کل .
مقدمه :
همه ی شهرهای دنیا..?
در نقشه ی جغرافیا…?
به نظرم نقطه های خیالی اند ..?
مگر یک شهر..?
شهری که در آن عاشقت شدم ..?
شهری که بعد از تو وطنم شد …?
پیشنهاد ما
رمان حمایتگر من| R.T کاربر انجمن نودهشتیا
رمان عشق در اولین نگاه | maarryyaam کاربر انجمن نودهشتیا
می گفت جای گیاه بامبو را که عوض کنی دیگه رشد نمی کند، پژمرده می شود .می دونی چرا؟
چون ریشه اش را همان جا، جای می گذارد…?
دل آدمیزاد که دیگه کمتر از گیاه نیست جانم! گاهی ریشه اش جا می ماند در دلی، لبخندی، بوسه ای.
از زبان سروین:
با صدای داد زدن های یکی از خواب بیدار شدم. بلند شدم ببینم کیه، دیدم بله! بازم هلیا و رها، زنگ آلارم گوشیم و عوض کردن!
بی شعورا! آخه دیروز وقتی خواب بودن، آب رو خالی کردم سرشون، مثلًا خواستن تلافی کنن.
خوب بذارین از خودم بگم. من توی یه خانواده اشرافی به دنیا اومدم؛ ولی نه از اشرافی هایی که پایبند قانون باشن. به شیطون فامیل معروفم، از دیوار راست بالا میرم وصدای همه رو در میارم. یه خانواده چهارنفره داریم ویک داداش دارم. بیست سالمه و از اون جایی که عاشق فوتبالم، تو لیگ پرسپولیس بانوان بازی می کنم وپلیس هم هستم. مادرم دکتره وپدرم کارخونه داره . برادرم هم که اسمش آرتین، مهندس معماری و شرکت داره.
هلیا دوستمه که دانشجوی پزشکیه، از بچگی باهم دوست بودیم .
رها هم دختر عمومه که مثل خودم پلیسه .
اسم دوست دیگه م آواهست که تو تیم ملی والیبال بازی می کنه.
ما چهار تا خیلی صمیمی هستیم. با دوست های دیگم هم صمیمی هستم؛ ولی اینا فرق دارن!
یه گرمکن طوسی پوشیدم، موهام و بالای سرم بستم و از اتاق زدم بیرون. نشستم رو نرده ها، سر خوردم که مامانم گفت:
مامان: آفرین آفرین دختره میمونم! قشنگ از همه جا آویزون شو.
بعدهم با بابام زدن زیر خنده.
بابام گفت:
بابا: چی کارش داری خانوم؟ میمونه خودمه!
مامان : حالا اینارو بیخی!
من: جانم بیخی!
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%b9%d8%a7%d8%af%d9%84%d9%87-%d8%b9%d8%b4%d9%82-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
نام نویسنده: فاطمه مقاره
ژانر: عاشقانه، طنز، درام
خلاصه: دختری از جنس حوا، پسری از جنس آدم! دختری که طی یه اتفاق، با پسر مشهور
قصه ما آشنا میشه وعشقشون می شه از جنس عشق آدم و حوا! عشق با طعم شیرین دعوا و کل کل .
مقدمه :
همه ی شهرهای دنیا..?
در نقشه ی جغرافیا…?
به نظرم نقطه های خیالی اند ..?
مگر یک شهر..?
شهری که در آن عاشقت شدم ..?
شهری که بعد از تو وطنم شد …?
پیشنهاد ما
رمان حمایتگر من| R.T کاربر انجمن نودهشتیا
رمان عشق در اولین نگاه | maarryyaam کاربر انجمن نودهشتیا
می گفت جای گیاه بامبو را که عوض کنی دیگه رشد نمی کند، پژمرده می شود .می دونی چرا؟
چون ریشه اش را همان جا، جای می گذارد…?
دل آدمیزاد که دیگه کمتر از گیاه نیست جانم! گاهی ریشه اش جا می ماند در دلی، لبخندی، بوسه ای.
از زبان سروین:
با صدای داد زدن های یکی از خواب بیدار شدم. بلند شدم ببینم کیه، دیدم بله! بازم هلیا و رها، زنگ آلارم گوشیم و عوض کردن!
بی شعورا! آخه دیروز وقتی خواب بودن، آب رو خالی کردم سرشون، مثلًا خواستن تلافی کنن.
خوب بذارین از خودم بگم. من توی یه خانواده اشرافی به دنیا اومدم؛ ولی نه از اشرافی هایی که پایبند قانون باشن. به شیطون فامیل معروفم، از دیوار راست بالا میرم وصدای همه رو در میارم. یه خانواده چهارنفره داریم ویک داداش دارم. بیست سالمه و از اون جایی که عاشق فوتبالم، تو لیگ پرسپولیس بانوان بازی می کنم وپلیس هم هستم. مادرم دکتره وپدرم کارخونه داره . برادرم هم که اسمش آرتین، مهندس معماری و شرکت داره.
هلیا دوستمه که دانشجوی پزشکیه، از بچگی باهم دوست بودیم .
رها هم دختر عمومه که مثل خودم پلیسه .
اسم دوست دیگه م آواهست که تو تیم ملی والیبال بازی می کنه.
ما چهار تا خیلی صمیمی هستیم. با دوست های دیگم هم صمیمی هستم؛ ولی اینا فرق دارن!
یه گرمکن طوسی پوشیدم، موهام و بالای سرم بستم و از اتاق زدم بیرون. نشستم رو نرده ها، سر خوردم که مامانم گفت:
مامان: آفرین آفرین دختره میمونم! قشنگ از همه جا آویزون شو.
بعدهم با بابام زدن زیر خنده.
بابام گفت:
بابا: چی کارش داری خانوم؟ میمونه خودمه!
مامان : حالا اینارو بیخی!
من: جانم بیخی!
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%b9%d8%a7%d8%af%d9%84%d9%87-%d8%b9%d8%b4%d9%82-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
۴۳.۱k
۱۸ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.