به نام “دا” که بهش “خ” اضافه کنیم، میشه “خدا” ( دا به زبا
به نام “دا” که بهش “خ” اضافه کنیم، میشه “خدا” ( دا به زبان کردی یعنی: مادر)
نام: فاصله ای بخاطر سکوت.
به قلم: فاطمه تیموری( فاطمه _۵۶۵۶)
ژانر: طنز، درام، عاشقانه، اجتماعی.
۱۳۹۶٫۳٫۱۵
به نام خدا..
خلاصه ای از داستان: پسری با چشم هایی یخ زده که سردی چشمانش به دنبال گرمای آتشی در چشمان کسی است که دنباله اش خاکستر است.. آری! خاکستر ؛ خاکستر چشمان کسی که همواره به دنبال گرمایی است که از محبت دو جفت چشم یخی سر چشمه می گیرد. یخی؟! مگر می شود در چشمان یخ زده ی کسی محبت یافت؟! نمی دانم! شاید محبت در چشمانش یخ زده..!
بعد از کلی کند و کاو شاید پیدا شد؛ کمی محبت، کمی احساس، کمی… شما چه فکر می کنید؟ شاید بهتر است به جای جست و جو، سکوت کرد! شاید بهتر است فاصله گرفت… صاحب چشمان خاکستری، این چنین، تصمیم گرفت است که…
پیشنهاد ما
رمان سام | Elf کاربر انجمن نودهشتیا
رمان مجهولات زندگیم | Arshiva کاربر انجمن نودهشتیا
*******
مقدمه: حرف دلم را در بچه هایی پیدا کرده بودم که صورت هایشان، از دود ماشین ها به سیاهی می رود؛ اما… نتوانست بنویسمش! دردی که در چشمانشان موج می زند را نتوانستم.. پس حرف دلم را جور دگری می زنم …
* از طنعه ی جاهلان نخواهم ترسید *
* بر خنده ی این زمانه خواهم خندید *
* من بر سر عشق پاک خود خواهم ماند * * تا کور شود هر آنکه نتواند دید *
***********
“از زبان امیر”
نمی دونم دقیقا از کجا باید گذشته ی تلخ و پر از تنهاییم رو شروع کنم! از اول یا وسطاش؛ یا شاید هم از همین لحظه که با بغض نفس می کشم و گذشته ی دورم رو از ذهنم می گذرونم… گذشته ی تلخی که هنوز کامم رو تلخ می کنه و چشمامم رو پر اشک.. سخت نیست، به یاد اوردن زمانی که فقط چهار سال داشتم و مادر مهربون و صبورم رو، درست موقع به دنیا اوردن تنها خواهرم از دست دادم.
با اینکه سن کمی داشتم ولی سنگینی و غصه ی بی مادری رو قلب کوچکیم به خوبی حس کرد و شونه های ناتوان و ضعیفم این درد فراق رو به هر زحمتی بود به دوش کشید. زمان زیادی از اون مصیبت و بیچارگی نگذشته بود که فهمیدم باید طعم بی پدری رو هم بِچشم.. درست یک سال بعد از یتیم شدنم، نامادریم، عذر من و خواهرم رو از پدرم خواست و گفت زندگی بدون ما برای اون خوش تره..
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%81%d8%a7%d8%b5%d9%84%d9%87-%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1-%d8%b3%da%a9%d9%88%d8%aa-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa/
نام: فاصله ای بخاطر سکوت.
به قلم: فاطمه تیموری( فاطمه _۵۶۵۶)
ژانر: طنز، درام، عاشقانه، اجتماعی.
۱۳۹۶٫۳٫۱۵
به نام خدا..
خلاصه ای از داستان: پسری با چشم هایی یخ زده که سردی چشمانش به دنبال گرمای آتشی در چشمان کسی است که دنباله اش خاکستر است.. آری! خاکستر ؛ خاکستر چشمان کسی که همواره به دنبال گرمایی است که از محبت دو جفت چشم یخی سر چشمه می گیرد. یخی؟! مگر می شود در چشمان یخ زده ی کسی محبت یافت؟! نمی دانم! شاید محبت در چشمانش یخ زده..!
بعد از کلی کند و کاو شاید پیدا شد؛ کمی محبت، کمی احساس، کمی… شما چه فکر می کنید؟ شاید بهتر است به جای جست و جو، سکوت کرد! شاید بهتر است فاصله گرفت… صاحب چشمان خاکستری، این چنین، تصمیم گرفت است که…
پیشنهاد ما
رمان سام | Elf کاربر انجمن نودهشتیا
رمان مجهولات زندگیم | Arshiva کاربر انجمن نودهشتیا
*******
مقدمه: حرف دلم را در بچه هایی پیدا کرده بودم که صورت هایشان، از دود ماشین ها به سیاهی می رود؛ اما… نتوانست بنویسمش! دردی که در چشمانشان موج می زند را نتوانستم.. پس حرف دلم را جور دگری می زنم …
* از طنعه ی جاهلان نخواهم ترسید *
* بر خنده ی این زمانه خواهم خندید *
* من بر سر عشق پاک خود خواهم ماند * * تا کور شود هر آنکه نتواند دید *
***********
“از زبان امیر”
نمی دونم دقیقا از کجا باید گذشته ی تلخ و پر از تنهاییم رو شروع کنم! از اول یا وسطاش؛ یا شاید هم از همین لحظه که با بغض نفس می کشم و گذشته ی دورم رو از ذهنم می گذرونم… گذشته ی تلخی که هنوز کامم رو تلخ می کنه و چشمامم رو پر اشک.. سخت نیست، به یاد اوردن زمانی که فقط چهار سال داشتم و مادر مهربون و صبورم رو، درست موقع به دنیا اوردن تنها خواهرم از دست دادم.
با اینکه سن کمی داشتم ولی سنگینی و غصه ی بی مادری رو قلب کوچکیم به خوبی حس کرد و شونه های ناتوان و ضعیفم این درد فراق رو به هر زحمتی بود به دوش کشید. زمان زیادی از اون مصیبت و بیچارگی نگذشته بود که فهمیدم باید طعم بی پدری رو هم بِچشم.. درست یک سال بعد از یتیم شدنم، نامادریم، عذر من و خواهرم رو از پدرم خواست و گفت زندگی بدون ما برای اون خوش تره..
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%81%d8%a7%d8%b5%d9%84%d9%87-%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1-%d8%b3%da%a9%d9%88%d8%aa-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa/
۶۶.۹k
۱۸ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.