درآسمـانِ عشقت، هر روز و شب پریدم
درآسمـانِ عشقت، هر روز و شب پریدم
درد و بلای عشقت ، با جان و دل خریدم
احساس ِتـو ظریف و ،تندیسی از محبت
ترس از شکستنت بود، گل بوسه ای نچیدم
چشمان تـو نجیب و، پاک و زلال و زیبا
گشتـم ولـی کسی را ، مانند تـو ندیدم
جنگی میان عقل و، دل بود و دیدن تو
با پای تن نه ای جان، با پای دل دویدم
تقدیر اینچنین خواست ،ممنوعه ام بمانی
دردِ فراقت ای گل ، بردوش خود کشیدم
دل کاروانسرا نیست، هردم کسی بیاید
حتـی نگـاه ِ دل را ، از غیـر ِ تـو بـریدم
در موج ِغصه و غم ، سنگ ِصبور ِمن باش
تقدیرِ من ورق خورد، شاید به تو رسیدم
درد و بلای عشقت ، با جان و دل خریدم
احساس ِتـو ظریف و ،تندیسی از محبت
ترس از شکستنت بود، گل بوسه ای نچیدم
چشمان تـو نجیب و، پاک و زلال و زیبا
گشتـم ولـی کسی را ، مانند تـو ندیدم
جنگی میان عقل و، دل بود و دیدن تو
با پای تن نه ای جان، با پای دل دویدم
تقدیر اینچنین خواست ،ممنوعه ام بمانی
دردِ فراقت ای گل ، بردوش خود کشیدم
دل کاروانسرا نیست، هردم کسی بیاید
حتـی نگـاه ِ دل را ، از غیـر ِ تـو بـریدم
در موج ِغصه و غم ، سنگ ِصبور ِمن باش
تقدیرِ من ورق خورد، شاید به تو رسیدم
۳.۳k
۱۶ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.