فهمید غرق غصه ام از خانه ام رفت
فهمید غرق غصه ام از خانه ام رفت
تنها رهایم کرد و از کاشانه ام رفت
دل داده بودم دست او شاید بماند
دل کند و از کنج دل ویرانه ام رفت
اغاز خوبی داشت چون امد سراغم
پایان نیامد قصه و افسانه ام رفت
جای سرش هر روز و شب برشانه ام بود
بگذاشت جای سر غمی بر شانه ام رفت
رفت و پس از او غصه ها امد به جانم
از غصه دق کرد این دل دیوانه ام رفت
تنها رهایم کرد و از کاشانه ام رفت
دل داده بودم دست او شاید بماند
دل کند و از کنج دل ویرانه ام رفت
اغاز خوبی داشت چون امد سراغم
پایان نیامد قصه و افسانه ام رفت
جای سرش هر روز و شب برشانه ام بود
بگذاشت جای سر غمی بر شانه ام رفت
رفت و پس از او غصه ها امد به جانم
از غصه دق کرد این دل دیوانه ام رفت
۱.۷k
۱۶ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.