گرچه نزد شما تشنه ی سخن بودم
گرچه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ میشود آری:
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پیِ شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی هارا
اشاره ای کنم : انگار کوه کَن بودم
من آن زُلال پرستم در آب گند زمان
که فکر صافی آبی چنان لجن بودم
غریب بودم و گشتم غریب تر اما :
دلم خوش است که در غربت وطن بودم
شعری از محمدعلی بهمنی
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ میشود آری:
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پیِ شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی هارا
اشاره ای کنم : انگار کوه کَن بودم
من آن زُلال پرستم در آب گند زمان
که فکر صافی آبی چنان لجن بودم
غریب بودم و گشتم غریب تر اما :
دلم خوش است که در غربت وطن بودم
شعری از محمدعلی بهمنی
۲.۷k
۱۶ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.