اشک حسرت پارت ۱۷۵
#اشک حسرت #پارت ۱۷۵
سعید:
آسمان ساکت شده بود منم باید یه حرفی می زدم دیگه آروم گفتم : هیچ وقت احساسم بهت تغییری نکرده بود اینو خودتم می دونی
آسمان : ولی پانیذ خیلی بهت میومد
- دختر بد
خندید وگفت : جدی میگم سعید اون خیلی خوشگلتر از من بود وهست مثله نامزاد حمید اونم خیلی خوشگله
- خوب
آسمان : من به خوشگلی اونا نیستم
- هستی حتا خیلی بیشتر
آسمان : مثلا ؟
- مثال زدنی نیست آسمان اینو می تونی درک کنی که زیبایی تو از چشم من مثال زدنی نیست
می پرسی مثلا منم میگم آسمان من همون دختریه که چند سال منو دوست داشت وحرفی نزد این یعنی زییایی چشماش انقدر پاک بود بجز من کسی رو نمی دید این یعنی زیبایی دلش فقط پیش یه نفر بود اونم من بودم اینم یه زیبایی مثال نزدنی توواسه عشقت جنگیدی بر عکس من که وایسادم وتماشا کردم اینا کمترین مثال های هست که میشه به زبون آورد
آسمان با صدای پر بغضی گفت : سعید میشه بیشتر بگی ...من خودمو گم کردم
- خودت رو گم نکردی آسمان فقط یکم زمان نیاز داری تا آروم شی وبه گذشته برگردی
آسمان : یعنی درست میشه
- میشه .فقط یه زمان کوتاه می خوای که گذشته رو فراموش کنی
آسمان : سعید
- جانم
آسمان : کاش الان کنارم بودی کاش نمی رفتی
- هستم عزیزم کافیه تو بخوای
آسمان : می خوام
- یعنی الان بیام اونجا
آسمان : میشه
- میام
آسمان : منتظرم
گوشی از طرف اون قطع شد چقدر صداش هیجان داشت کارم اشتباه بود یا درست نمی دونم فقط می دونستم الان آسمان می خواد کنارش باشم
حوصله ای لباس عوض کردن نداشتم فقط یه کاپشن پوشیدم ورفتم پایین درها رو قفل کردم سواررماشینم شدم ورفتم سمت خونه ای امید از کار خودم تعجب کرده بودم نمی دونستم چیکار می کنم آدم وقتی عاشق میشه از عقل ومنطق چیزی حالیش نمیشه مثله من
جلو در خونشون وایسادم وشمارش رو گرفتم جواب نمی داد چند بار زنگ زدم جواب نداد نکنه خوابیده لبخندی زدم فوقش همینجا می مونم
با صدای در ماشین برگشتم با لبخند نشست ونگاهم کرد
- ممنون که اومدی سعید
به موهای پریونش نگاهی انداختم که دورش ریخته بود
آسمان : کسی نبود ببینه
- قشنگن
دو دل دستی به موهاش کشیدم
آسمان : بادلباس خونگی اومدی
- اره دیگه حوصله ای لباس پوشیدن نداشتم
از سرما می لرزید متعجب گفتم : سردته
آسمان : خیلی وقته منتظرتم
- تواین هوا بیرون موندی منکه زنگ می زدم
آسمان : هیجان داشتم مثله این دخترای هفده هجده ساله
بخاری رو بیشتر کردم
آسمان : بریم یکم دور دور
- بریم
از اونجا فاصله گرفتم وآروم رانندگی می کردم نگاهی بهش انداختم کز کرده بود رو صندلی
- یادمه چند ساعت پیش منو مسخره می کردی
آسمان : موهام خیسه
با اخم برگشتم نگاش کردم
- آسمان مگه بچه ای اگه سرما بخوری چی
سعید:
آسمان ساکت شده بود منم باید یه حرفی می زدم دیگه آروم گفتم : هیچ وقت احساسم بهت تغییری نکرده بود اینو خودتم می دونی
آسمان : ولی پانیذ خیلی بهت میومد
- دختر بد
خندید وگفت : جدی میگم سعید اون خیلی خوشگلتر از من بود وهست مثله نامزاد حمید اونم خیلی خوشگله
- خوب
آسمان : من به خوشگلی اونا نیستم
- هستی حتا خیلی بیشتر
آسمان : مثلا ؟
- مثال زدنی نیست آسمان اینو می تونی درک کنی که زیبایی تو از چشم من مثال زدنی نیست
می پرسی مثلا منم میگم آسمان من همون دختریه که چند سال منو دوست داشت وحرفی نزد این یعنی زییایی چشماش انقدر پاک بود بجز من کسی رو نمی دید این یعنی زیبایی دلش فقط پیش یه نفر بود اونم من بودم اینم یه زیبایی مثال نزدنی توواسه عشقت جنگیدی بر عکس من که وایسادم وتماشا کردم اینا کمترین مثال های هست که میشه به زبون آورد
آسمان با صدای پر بغضی گفت : سعید میشه بیشتر بگی ...من خودمو گم کردم
- خودت رو گم نکردی آسمان فقط یکم زمان نیاز داری تا آروم شی وبه گذشته برگردی
آسمان : یعنی درست میشه
- میشه .فقط یه زمان کوتاه می خوای که گذشته رو فراموش کنی
آسمان : سعید
- جانم
آسمان : کاش الان کنارم بودی کاش نمی رفتی
- هستم عزیزم کافیه تو بخوای
آسمان : می خوام
- یعنی الان بیام اونجا
آسمان : میشه
- میام
آسمان : منتظرم
گوشی از طرف اون قطع شد چقدر صداش هیجان داشت کارم اشتباه بود یا درست نمی دونم فقط می دونستم الان آسمان می خواد کنارش باشم
حوصله ای لباس عوض کردن نداشتم فقط یه کاپشن پوشیدم ورفتم پایین درها رو قفل کردم سواررماشینم شدم ورفتم سمت خونه ای امید از کار خودم تعجب کرده بودم نمی دونستم چیکار می کنم آدم وقتی عاشق میشه از عقل ومنطق چیزی حالیش نمیشه مثله من
جلو در خونشون وایسادم وشمارش رو گرفتم جواب نمی داد چند بار زنگ زدم جواب نداد نکنه خوابیده لبخندی زدم فوقش همینجا می مونم
با صدای در ماشین برگشتم با لبخند نشست ونگاهم کرد
- ممنون که اومدی سعید
به موهای پریونش نگاهی انداختم که دورش ریخته بود
آسمان : کسی نبود ببینه
- قشنگن
دو دل دستی به موهاش کشیدم
آسمان : بادلباس خونگی اومدی
- اره دیگه حوصله ای لباس پوشیدن نداشتم
از سرما می لرزید متعجب گفتم : سردته
آسمان : خیلی وقته منتظرتم
- تواین هوا بیرون موندی منکه زنگ می زدم
آسمان : هیجان داشتم مثله این دخترای هفده هجده ساله
بخاری رو بیشتر کردم
آسمان : بریم یکم دور دور
- بریم
از اونجا فاصله گرفتم وآروم رانندگی می کردم نگاهی بهش انداختم کز کرده بود رو صندلی
- یادمه چند ساعت پیش منو مسخره می کردی
آسمان : موهام خیسه
با اخم برگشتم نگاش کردم
- آسمان مگه بچه ای اگه سرما بخوری چی
۳.۹k
۱۳ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.