وقتی که آرزوها میمیرند
#وقتی_که_آرزوها_میمیرند
پارت۴
زهور
وااای خدا حالا این مگه ول میکرد مثل چی فقط صحبت میکرد اونوم درباره ی کار و سفری که رفتم سرمو خورد
که از جاش بلند شد و گفت
آراد-خانم خوشبخت من باید برم
-کجا اقای حسینی هنوز وقت هس بشین باهم صحبت کنیم
آره به جون عمه ام این کی میره من میترسم دریا رو ببینه و نقشمون لو بره
وقتی از فکر اومدم بیرون دیدم اقا از اتاق رفته بیرون وااای نکنه اونارو ببینه
از اتاق اومدم بیرون که به نازگل گفتم
-اقای حسینی کو؟
نازگل- رفت سمت آسانسور
به سمت آسانسور رفتم و قبل از اینکه بسته بشه خودمو انداختم
که آراد با تعجب به من نگاه میکرد
-جسارته اگه مهمونمون رو بدرقه نکنیم
یه جوری به من نگاه کرد یعنی خر خودتی پس این روزا چرا منو بدرقه نمیکنی
به پارکینگ رسیدم
آراد به سمت ماشینش میرفت که از دور دیدم دریا خانم تازه می خواد سوار ماشین مرادی بشه وااااای 😱
خدارو شکر این آراد هنوز متوجه نشده که دنبالش رفتم
- اقای آراد
برگشت با تعجب به من نگاه کرد اخه این اولین بار بهش آراد میگم
باید یه کاری کنم بهشون نگاه کردم هنوز نرفتن
+ خانم خوشبخت چی می خواین؟
زهور به مغزت فشار بیار.............
نزدیکش شدم و به کفشای باشنه بلندم زل زدم.....اهاااا یافتم
یه خورده دیگه نزدیکش شدم و خودمو.......خودمو تو بغلش انداخت و......یه آخ......گفتم که میدونم شنیدش......
از بغلش اومدم بیرون که دیدم دریا و مرادی رفتن......
- ببخشید اقای حسینی
آراد - اشکال نداره ولی فکر کنم خانم خوشبخت این کفشای پاشنه بلند خوب نیستند باعث کمر دردن و بهتره دیگه نپوشی از اینا
و گورشو گم کرد
خیلی حرص خوردم انگار دکتره...............انشالله بره و برنگرده......دریا چی بگم که این مرده بوفالو رو تو گردنم انداختی......تا اینکه به اتاقم رسیدم هزارتا فحش نثار آراد و اجدادش کردم..........
امیدارم خوشتون بیاد 😊 😊
پارت۴
زهور
وااای خدا حالا این مگه ول میکرد مثل چی فقط صحبت میکرد اونوم درباره ی کار و سفری که رفتم سرمو خورد
که از جاش بلند شد و گفت
آراد-خانم خوشبخت من باید برم
-کجا اقای حسینی هنوز وقت هس بشین باهم صحبت کنیم
آره به جون عمه ام این کی میره من میترسم دریا رو ببینه و نقشمون لو بره
وقتی از فکر اومدم بیرون دیدم اقا از اتاق رفته بیرون وااای نکنه اونارو ببینه
از اتاق اومدم بیرون که به نازگل گفتم
-اقای حسینی کو؟
نازگل- رفت سمت آسانسور
به سمت آسانسور رفتم و قبل از اینکه بسته بشه خودمو انداختم
که آراد با تعجب به من نگاه میکرد
-جسارته اگه مهمونمون رو بدرقه نکنیم
یه جوری به من نگاه کرد یعنی خر خودتی پس این روزا چرا منو بدرقه نمیکنی
به پارکینگ رسیدم
آراد به سمت ماشینش میرفت که از دور دیدم دریا خانم تازه می خواد سوار ماشین مرادی بشه وااااای 😱
خدارو شکر این آراد هنوز متوجه نشده که دنبالش رفتم
- اقای آراد
برگشت با تعجب به من نگاه کرد اخه این اولین بار بهش آراد میگم
باید یه کاری کنم بهشون نگاه کردم هنوز نرفتن
+ خانم خوشبخت چی می خواین؟
زهور به مغزت فشار بیار.............
نزدیکش شدم و به کفشای باشنه بلندم زل زدم.....اهاااا یافتم
یه خورده دیگه نزدیکش شدم و خودمو.......خودمو تو بغلش انداخت و......یه آخ......گفتم که میدونم شنیدش......
از بغلش اومدم بیرون که دیدم دریا و مرادی رفتن......
- ببخشید اقای حسینی
آراد - اشکال نداره ولی فکر کنم خانم خوشبخت این کفشای پاشنه بلند خوب نیستند باعث کمر دردن و بهتره دیگه نپوشی از اینا
و گورشو گم کرد
خیلی حرص خوردم انگار دکتره...............انشالله بره و برنگرده......دریا چی بگم که این مرده بوفالو رو تو گردنم انداختی......تا اینکه به اتاقم رسیدم هزارتا فحش نثار آراد و اجدادش کردم..........
امیدارم خوشتون بیاد 😊 😊
۹.۱k
۱۰ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.