امممم اولین فیکیه ک اپ میکنم...
امممم اولین فیکیه ک اپ میکنم...
اگ خوشتون اومد لطفا لایکو کامنت بزارین
" چقد گرمه ..."
پلکامو اهسته باز میکنم
یکم تاره و نوره خورشید شدید که چه عرض کنم وحشیانه میخوره به چشمام طوری که انگار حتما باید کور شم از دستش
بلند میشمو چشمامو میمالم
زمین خیلی داغ شده بود...زمانه زیادی گذشته وقتی داشتم چرت میزدم بزور به لبه ی پشته بوم میرسید
از جام بلند میشمو ساعتمو نگاه میکنم
- هنوز یه کلاسه دیگه مونده
زیره لب طبق عادته همیشگیم زمزمه میکنمو گردو خاکه روی شلوارمو میتکونم
××
وقتی از پله ها پایین میومدم زنگ بصدا در اومده بود و الان جلوی کلاس درسمون که فقط یک نفر توش بود وایستاده بودم
مثله همیشه داشت نکته های کلاسه قبلیو مینوشت و برای خودش دور میکرد تا قشنگ درسو متوجه بشه
"پسری که کاملا برعکسه منه"
اهی میکشمو با ارامش سمته بوفه ی نسبتا بزرگه مدرسه میرم
"بلاخره تا وقتی که برگردمم اون پشته اون میزه کهنه درس میخونه پس فرقی نداره"
××
- هی اینو نگا کن داره شیر توت فرنگی برمیداره مثه دخترا
صدای خندشون ازار دهندس ولی نه برای پسری مثله من که حتی مامان باباشم براش اهمیت ندارن
یه شیر موزم برمیدارمو پولشو حساب میکنم
هنوزم داشتن میخندیدنو تو گوشه هم چیزی میگفتن
"چقد میتونن انسانای بی مصرفو بیکاری باشن؟"
از کنارشون رد میشم که یکی بازومو میگیره و میکشه و برم میگردونه
- هی هی میگم نکنه عاشقه اون پسره شدی هوم؟ لابود کلاسای اخرم بخاطره اون میای؟
چیزی نمیگمو نامفهوم نگاش میکنم وقتی میبینه چیزی نمیگم بازومو ول میکنه و سرشو برمیگردونه
همیشه همینطوره ادمای کمی پیدا میشن که توی این مدرسه دنباله دعوا باشن همونام بخاطره پول هیچکس کاری به کارشون نداره ولی بقیه در حد تیکه و زخمه زبون زدنن هرچی نباشه گاهی وقتا منم از مدیره چاقو زشته این مدرسه که بدونه فکر هرکسی که با قوانینش مخالفت کنه رو اخراج میکنه میترسم چه برسه به بقیه
دره کلاسو با پام باز میکنم و بخاطره صدای بده قژ قژی که داره یکم تو جاش میپره ولی برنمیگرده و بیشتر سرشو تو دفترش فرو میکنه
بیصدا ریز ریز میخندمو میرم سمتش
جلوی میزش که میرسمو شیر موزو روی میزش میکوبم
- تا کی میخوای درس بخونی پاشو یکم بیا بیرون پارک چانیول
بدنش لرزه کوچیکی میره و اروم سرشو میاره بالا و وقتی منو میبینه به وضوح نفسه راحتی میکشه و لبخنده شیطونش جای صورته شوکه شده ی چن دقیقه پیششو میگیره: تا کی میخوای وسط درس خوندم با یه شیر موز مزاحمم شی بیون بکهیون؟
تک خندی میکنمو صندلیه میزه کنارشو میکشمو رو به روی میزش میزارمو روش میشینم: تا وقتی که بعضیا یاد بگیرن زندگی اون کتاب دفتره لنتی نیست و یکمم به سلامتیشون فک کنن
~~
نزاش بیشتر بزارم بقیشو تو پیج بخونین...
اگ خوشتون اومد لطفا لایکو کامنت بزارین
" چقد گرمه ..."
پلکامو اهسته باز میکنم
یکم تاره و نوره خورشید شدید که چه عرض کنم وحشیانه میخوره به چشمام طوری که انگار حتما باید کور شم از دستش
بلند میشمو چشمامو میمالم
زمین خیلی داغ شده بود...زمانه زیادی گذشته وقتی داشتم چرت میزدم بزور به لبه ی پشته بوم میرسید
از جام بلند میشمو ساعتمو نگاه میکنم
- هنوز یه کلاسه دیگه مونده
زیره لب طبق عادته همیشگیم زمزمه میکنمو گردو خاکه روی شلوارمو میتکونم
××
وقتی از پله ها پایین میومدم زنگ بصدا در اومده بود و الان جلوی کلاس درسمون که فقط یک نفر توش بود وایستاده بودم
مثله همیشه داشت نکته های کلاسه قبلیو مینوشت و برای خودش دور میکرد تا قشنگ درسو متوجه بشه
"پسری که کاملا برعکسه منه"
اهی میکشمو با ارامش سمته بوفه ی نسبتا بزرگه مدرسه میرم
"بلاخره تا وقتی که برگردمم اون پشته اون میزه کهنه درس میخونه پس فرقی نداره"
××
- هی اینو نگا کن داره شیر توت فرنگی برمیداره مثه دخترا
صدای خندشون ازار دهندس ولی نه برای پسری مثله من که حتی مامان باباشم براش اهمیت ندارن
یه شیر موزم برمیدارمو پولشو حساب میکنم
هنوزم داشتن میخندیدنو تو گوشه هم چیزی میگفتن
"چقد میتونن انسانای بی مصرفو بیکاری باشن؟"
از کنارشون رد میشم که یکی بازومو میگیره و میکشه و برم میگردونه
- هی هی میگم نکنه عاشقه اون پسره شدی هوم؟ لابود کلاسای اخرم بخاطره اون میای؟
چیزی نمیگمو نامفهوم نگاش میکنم وقتی میبینه چیزی نمیگم بازومو ول میکنه و سرشو برمیگردونه
همیشه همینطوره ادمای کمی پیدا میشن که توی این مدرسه دنباله دعوا باشن همونام بخاطره پول هیچکس کاری به کارشون نداره ولی بقیه در حد تیکه و زخمه زبون زدنن هرچی نباشه گاهی وقتا منم از مدیره چاقو زشته این مدرسه که بدونه فکر هرکسی که با قوانینش مخالفت کنه رو اخراج میکنه میترسم چه برسه به بقیه
دره کلاسو با پام باز میکنم و بخاطره صدای بده قژ قژی که داره یکم تو جاش میپره ولی برنمیگرده و بیشتر سرشو تو دفترش فرو میکنه
بیصدا ریز ریز میخندمو میرم سمتش
جلوی میزش که میرسمو شیر موزو روی میزش میکوبم
- تا کی میخوای درس بخونی پاشو یکم بیا بیرون پارک چانیول
بدنش لرزه کوچیکی میره و اروم سرشو میاره بالا و وقتی منو میبینه به وضوح نفسه راحتی میکشه و لبخنده شیطونش جای صورته شوکه شده ی چن دقیقه پیششو میگیره: تا کی میخوای وسط درس خوندم با یه شیر موز مزاحمم شی بیون بکهیون؟
تک خندی میکنمو صندلیه میزه کنارشو میکشمو رو به روی میزش میزارمو روش میشینم: تا وقتی که بعضیا یاد بگیرن زندگی اون کتاب دفتره لنتی نیست و یکمم به سلامتیشون فک کنن
~~
نزاش بیشتر بزارم بقیشو تو پیج بخونین...
۱۷.۲k
۰۵ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.