که گفت به برگشت ، باور ندآرم
که گفت به برگشت ، باور ندآرم
که گفتم فهش چیست ،گفتی خواهر ندآرم
که مرگ گفت طلوع خواهد کرد
که بآزی کن ، توپ هست ولی دآور ندآرم
فرشته گفت به تخمم ، به تخمم که گفتم شعر رآ
دوباره از نو خودم مینویسم معنی شعور رآ
که جمع کردن بلد نیستم ولی ... باز هم به تخمم بگو که جوجه شود
که مُرد ولی رد خون به جآ نزآشت
که عشق و حآل دوست دآشت ولی به عرصه پآ نزآشت
پرنده گفت که شعر بگو بآز هم
که گفتم بگو فرشته میدآنم تمام رآز هم
که شغل من درآمدی ندآشت
که گفتی میدیدم گوشت تو را ، ولی سرآمدی ندآشت
که دخترک ، به کی ، کجآ ، چقدر لطمه می زنی
که گفتی مهم نبود که گفتی به تخمم بگو ک کوچ خواهم کرد
بگو ، بخوان ، جیغ ، عربده ، که گوش خواهم کرد
که خوابم نمیرود ولی به تخمم بگو که مَرگ ، همان خواب است
و وقتی که بیدآر شد بگو به او که زندگی تماما سراب است
که شیرِ گآز را بآز کنید و بعدش ... تمام
که خوآب به خوآب و بعدش خوآب ... تمام
بگو که این همان کتآب ، قهوه ، سیگار و شایدم فندک
این همآن انگشتر و جشن و پآیکوبی و مَرگ و قبر و شایدم خندق
بگو به تخمم بگو فرشته چند سال است مُرده
بگو که لولو هرآنچه دآشتی ندآشتی رآ بُرده
فرشته گفت به بآلم تیر زدند و بعد هم کم کم...
پرنده گفت که لانه آتش زدند و بعد هم کم کم...
بگو به جفتشآن که گفتم بگویی به ائشآن به تخمم
بگو دوباره میسآزم طلوع رآ
mohamadmahdi_ramezan
که گفتم فهش چیست ،گفتی خواهر ندآرم
که مرگ گفت طلوع خواهد کرد
که بآزی کن ، توپ هست ولی دآور ندآرم
فرشته گفت به تخمم ، به تخمم که گفتم شعر رآ
دوباره از نو خودم مینویسم معنی شعور رآ
که جمع کردن بلد نیستم ولی ... باز هم به تخمم بگو که جوجه شود
که مُرد ولی رد خون به جآ نزآشت
که عشق و حآل دوست دآشت ولی به عرصه پآ نزآشت
پرنده گفت که شعر بگو بآز هم
که گفتم بگو فرشته میدآنم تمام رآز هم
که شغل من درآمدی ندآشت
که گفتی میدیدم گوشت تو را ، ولی سرآمدی ندآشت
که دخترک ، به کی ، کجآ ، چقدر لطمه می زنی
که گفتی مهم نبود که گفتی به تخمم بگو ک کوچ خواهم کرد
بگو ، بخوان ، جیغ ، عربده ، که گوش خواهم کرد
که خوابم نمیرود ولی به تخمم بگو که مَرگ ، همان خواب است
و وقتی که بیدآر شد بگو به او که زندگی تماما سراب است
که شیرِ گآز را بآز کنید و بعدش ... تمام
که خوآب به خوآب و بعدش خوآب ... تمام
بگو که این همان کتآب ، قهوه ، سیگار و شایدم فندک
این همآن انگشتر و جشن و پآیکوبی و مَرگ و قبر و شایدم خندق
بگو به تخمم بگو فرشته چند سال است مُرده
بگو که لولو هرآنچه دآشتی ندآشتی رآ بُرده
فرشته گفت به بآلم تیر زدند و بعد هم کم کم...
پرنده گفت که لانه آتش زدند و بعد هم کم کم...
بگو به جفتشآن که گفتم بگویی به ائشآن به تخمم
بگو دوباره میسآزم طلوع رآ
mohamadmahdi_ramezan
۳.۱k
۰۵ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.