رمان عشق حرف حالیش نیست پارت دوم دنبال کنید
رمان عشق حرف حالیش نیست #پارت #دوم #دنبال #کنید
گیتارمو از رو زمین برداشتم خودمو جمع و جور کردم تو چشاش نگاه کردم
ببخشید دیر شد آقای رستمی
سریع تا می تونستم دوییدم سمت اتاق گریم که محل کارم بود بغض راه نفس و گرفته بود دوباره این قلب به درد نخور درد گرفت
وای قرصام تو ماشین چشام سیاهی داشت میرفت خودمو که پیدا کردم
جلوی راه پله بودم کاملا چشام سیاهی رفت و فقط صدای یه آشنا که اسمم و صدا زد شنیدم #ارش
وقتی دیدمش اینقدر دلم بارش تنگ شده بود که فقط می خواستم محکم تو بغلم بگیرمش
ولی تلنگر شدیدی خوردم که اون مال من نیست خواستم داد بزنم آخه این چه بلایی بود که سر من آوردی آخه آرامشم ولی نمیشد
نفهمیدم چی گفت فقط محو صورتش بودم از جلو چشام یه دفعه دور شد
نگا جلوم که کردم اثری ازش نبود فقط
بوی عطرش و دفتر نتش موند جلوم از دست این دختر که اینقدر حواس پرته
رفتم طرف اتاق گریم که تو سالن دیدمش حالش خوب نبود انگاری داشتم نگاش میکردم که
پرت شد پایین فقط داد زدم رفتم طرفش قلبش نمیزد دست و پام بی حس شد نگاه صورتش کردم خون تمام صورتش و پوشنده بود
گیتارمو از رو زمین برداشتم خودمو جمع و جور کردم تو چشاش نگاه کردم
ببخشید دیر شد آقای رستمی
سریع تا می تونستم دوییدم سمت اتاق گریم که محل کارم بود بغض راه نفس و گرفته بود دوباره این قلب به درد نخور درد گرفت
وای قرصام تو ماشین چشام سیاهی داشت میرفت خودمو که پیدا کردم
جلوی راه پله بودم کاملا چشام سیاهی رفت و فقط صدای یه آشنا که اسمم و صدا زد شنیدم #ارش
وقتی دیدمش اینقدر دلم بارش تنگ شده بود که فقط می خواستم محکم تو بغلم بگیرمش
ولی تلنگر شدیدی خوردم که اون مال من نیست خواستم داد بزنم آخه این چه بلایی بود که سر من آوردی آخه آرامشم ولی نمیشد
نفهمیدم چی گفت فقط محو صورتش بودم از جلو چشام یه دفعه دور شد
نگا جلوم که کردم اثری ازش نبود فقط
بوی عطرش و دفتر نتش موند جلوم از دست این دختر که اینقدر حواس پرته
رفتم طرف اتاق گریم که تو سالن دیدمش حالش خوب نبود انگاری داشتم نگاش میکردم که
پرت شد پایین فقط داد زدم رفتم طرفش قلبش نمیزد دست و پام بی حس شد نگاه صورتش کردم خون تمام صورتش و پوشنده بود
۴.۳k
۰۱ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.