پارت ۱۰ فصل ۱
پارت ۱۰_فصل ۱
تیغه اهن بری ی چه؟ درسته ادم کشی باهاشمشکله اما من ادم کشی بایک تبررو هم دوست دارم.اون جوری ی متونم زجر کشیدنت روتماشا .کنم - ی لزابل! قض ه یبه تو مربوط نیست و تهیونگ م ی کمنتظر چز یی هستی ؟ی چه؟ نکنه ازم عصبانی هستی؟ خشک بهش نگاه کردم.هاه.عصبانیی ؟ک ز ی چی فراتر از اینها.انگار هنوز نفهمد یی با کی طرفی یک روز برمیگردم .و -نه.دارم میرم. لبخند زد:خوبه که باهاش کنار اومدی.حا ا ل! وسایلتو !جمع کن و گمشو سرتکون دادم.اون کاغذ لعنتی پر از خط قرمز رو برداشتم و عکسمو از دیوار جدا کردم.بهی لزابل که ملتسمانه خیره بود نگاهی بی معنی که نه معترض بود نه متشکر کردم و رد شدم و اتاق رو ترک کردم صداشو شنیدم که به اقای اندرسون میگفت: پس من اینو ی مدم .خانوم سوان! ممنون ی ب ورون اومد.بی اهمیت به بچه هایی که با انگشت هاشون من رو نشون میکردن و به هم دگ ی هی مگفتن(:با ا لخره ان ی لعنتی رفت! وا ی: هی اونو! چه خوشکل اخراج شد! حقش بود.) به سمتدر میرفتم که صدای پای نزدیک شدنیک نفر به گوشم رس د یو صدای بل که میگفت: صبرکن تهیونگ کیم! خودش رو به من رسوند و هم قدم با من شد.به هدفمیعنی در خروجی ی خره بودم تصحح ی کردم: ک م یتهیونگ. خندش گرفت:صب کن ببینم اسمت کیمه ا یفامیلت؟ جوابش رو با اط ا لعاتی راجع به جایی که سال هاست انتظار دیدنش رو داشتم دادم: کره ای هااول فام ل یرو ذکر میکنن بعد اسمیجور حالت مسخره ای داره شنیدن اول اسم بعد فام ل یبرای .ما ی لزا بل کنجکاوانه گفت:اه پس کره ای هستی! اره ببخشد ی.ک م یتهیونگ.من.لیزابا لم صدامی مکنن .بل بهش نگاهی انداختم.موهای زیتونی بلند و چشم های درشت ابی.یجور ی قافه انگلس یی ابرو با ال انداختم:بل! حیف که به زبا ییی بل داستان زشت و زیبایی نیستی
تیغه اهن بری ی چه؟ درسته ادم کشی باهاشمشکله اما من ادم کشی بایک تبررو هم دوست دارم.اون جوری ی متونم زجر کشیدنت روتماشا .کنم - ی لزابل! قض ه یبه تو مربوط نیست و تهیونگ م ی کمنتظر چز یی هستی ؟ی چه؟ نکنه ازم عصبانی هستی؟ خشک بهش نگاه کردم.هاه.عصبانیی ؟ک ز ی چی فراتر از اینها.انگار هنوز نفهمد یی با کی طرفی یک روز برمیگردم .و -نه.دارم میرم. لبخند زد:خوبه که باهاش کنار اومدی.حا ا ل! وسایلتو !جمع کن و گمشو سرتکون دادم.اون کاغذ لعنتی پر از خط قرمز رو برداشتم و عکسمو از دیوار جدا کردم.بهی لزابل که ملتسمانه خیره بود نگاهی بی معنی که نه معترض بود نه متشکر کردم و رد شدم و اتاق رو ترک کردم صداشو شنیدم که به اقای اندرسون میگفت: پس من اینو ی مدم .خانوم سوان! ممنون ی ب ورون اومد.بی اهمیت به بچه هایی که با انگشت هاشون من رو نشون میکردن و به هم دگ ی هی مگفتن(:با ا لخره ان ی لعنتی رفت! وا ی: هی اونو! چه خوشکل اخراج شد! حقش بود.) به سمتدر میرفتم که صدای پای نزدیک شدنیک نفر به گوشم رس د یو صدای بل که میگفت: صبرکن تهیونگ کیم! خودش رو به من رسوند و هم قدم با من شد.به هدفمیعنی در خروجی ی خره بودم تصحح ی کردم: ک م یتهیونگ. خندش گرفت:صب کن ببینم اسمت کیمه ا یفامیلت؟ جوابش رو با اط ا لعاتی راجع به جایی که سال هاست انتظار دیدنش رو داشتم دادم: کره ای هااول فام ل یرو ذکر میکنن بعد اسمیجور حالت مسخره ای داره شنیدن اول اسم بعد فام ل یبرای .ما ی لزا بل کنجکاوانه گفت:اه پس کره ای هستی! اره ببخشد ی.ک م یتهیونگ.من.لیزابا لم صدامی مکنن .بل بهش نگاهی انداختم.موهای زیتونی بلند و چشم های درشت ابی.یجور ی قافه انگلس یی ابرو با ال انداختم:بل! حیف که به زبا ییی بل داستان زشت و زیبایی نیستی
۷.۰k
۳۰ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.