رمان تاس روزگار پارت چهار
رمان تاس روزگار پارت چهار
آتوسا :به عشقت کصافت تو یه آدم آشغالی که ارزش فکر کردن هم نداری رویا توی گوه رو شناخت که گول حرفات رو نخورد تو یه آدم مریضی بادادحرفام رو می گفتم با کلمه آخرم حس کردم سمت چپ صورتم سوخت . ساشا دست روم بلند کرده بود سرم رو بلند کردم که صدای در ورودی امد هه منتظر یه تلنگر بود که بره رفتم تو اتاقم که صدای گوشیم امد بازش کردم از طرف رویا بود وارد تل شدم نوشته بود
سلام آتوسا ببخشید برای همه چی امشب من و ساشا پرواز داریم داریم برای همیشه میریم ببخشم ساشا من و می خواست اون با عشقی که نتارمن کردمنم عاشق کرد خداحافظ برا همیشه .
دلم گرفت سوار ماشینم شدمو رفتم طرف فرودگاه دلم هوای امام رضا رو کرد رفتم فردگاه هواپیما ساعت هفت صبح پرواز داشت یه بلیط گرفتم .
ساعت حدود نه بود که رسیدم ماشینم رو گذاشته بودم فرودگاه یه تاکسی طرف حرم گرفتم وقتی وارد صحن شدم اشکام تمام صورتم رو خیس کردن رفتو داخل یه گوشه پیدا کردمو زار زار گریه کردم و ساشا و رویا رو توحرن آقا اه کردم وقتی به خودم امدم ساعت سه بعداز ظهر بود ازحرم امدم بیرون و دوباره یه بلیط گرفتم یه ساعت معطل بودم در نهایت طرفای ساعت هفت رسیدم با ماشینم رفتم خونه و روکاناپه متل مرده ها خوابیدم با صداری زنگ هشدارم بیدار شدم که یک دفعه حس کردم هرچی تو معدمه داره هجوم میاره طرف دهنم دویدم طرف سرویس بهداشتی
آتوسا :به عشقت کصافت تو یه آدم آشغالی که ارزش فکر کردن هم نداری رویا توی گوه رو شناخت که گول حرفات رو نخورد تو یه آدم مریضی بادادحرفام رو می گفتم با کلمه آخرم حس کردم سمت چپ صورتم سوخت . ساشا دست روم بلند کرده بود سرم رو بلند کردم که صدای در ورودی امد هه منتظر یه تلنگر بود که بره رفتم تو اتاقم که صدای گوشیم امد بازش کردم از طرف رویا بود وارد تل شدم نوشته بود
سلام آتوسا ببخشید برای همه چی امشب من و ساشا پرواز داریم داریم برای همیشه میریم ببخشم ساشا من و می خواست اون با عشقی که نتارمن کردمنم عاشق کرد خداحافظ برا همیشه .
دلم گرفت سوار ماشینم شدمو رفتم طرف فرودگاه دلم هوای امام رضا رو کرد رفتم فردگاه هواپیما ساعت هفت صبح پرواز داشت یه بلیط گرفتم .
ساعت حدود نه بود که رسیدم ماشینم رو گذاشته بودم فرودگاه یه تاکسی طرف حرم گرفتم وقتی وارد صحن شدم اشکام تمام صورتم رو خیس کردن رفتو داخل یه گوشه پیدا کردمو زار زار گریه کردم و ساشا و رویا رو توحرن آقا اه کردم وقتی به خودم امدم ساعت سه بعداز ظهر بود ازحرم امدم بیرون و دوباره یه بلیط گرفتم یه ساعت معطل بودم در نهایت طرفای ساعت هفت رسیدم با ماشینم رفتم خونه و روکاناپه متل مرده ها خوابیدم با صداری زنگ هشدارم بیدار شدم که یک دفعه حس کردم هرچی تو معدمه داره هجوم میاره طرف دهنم دویدم طرف سرویس بهداشتی
۱۸.۱k
۲۶ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.