اوف امروز واقعا خستم شدماشین گذاشتم تو گراژچشمم بهفراری س
اوف امروز واقعا خستم شدماشین گذاشتم تو گراژچشمم بهفراری ساشا افتاد گوشیمو از جیبم بیرون اوردم ساعت تازه هشت ساشا معمولا ساعت ده ده نیم میاد حالا چی شده که زود امده خدا می دونه کلیدارو از کولم اوردم بیرون و درو باز کردم خونه تاریک تاریک بود که یک دفعه چراغا روشن شدو صدای ساشا که میگفت تولدت مبارک توفضای خونه پخش شدمگه امروز چندمه یعنی امروز ده دی وایی چطور روز تولد خودم یادم رفت حالابیخی خیلی خوشحال بودم که ساشا این روز و یادشه ساشا امد طرفمو بقلم کرد
-تولدت مبارک آتوسا خانم
-وایی مرسی ساشا چطور یادت بود من خودم یادم نبود
-مگه میشه روز تولد خانم یادم بره حالا برو لباساتو عوضکن و زودی بیا پایین رفتم بالا یه تاپبندی قرمز بایه دامن کوتاه مشکی پوشیدم و یه آرایش مولایم موهای خرمایی بلندمو دورم بازکردم و رفتم پایین توی نشیمن یه کیک قلبی نسبتا بزرگ بود که روش نوشته بود تولدت مبارک ویه شمع روش بود که بیست سالگیم رو به رخ میکشید چشمامو بستمو آرزو کردم زندگیم از این روزمرگی در بیات و بعد شمع رو خاموش کردم چافو رو برداستم و کیک رو بردیم یه تکه براخودم ویه تکه براساشا برداشام داشتم کیکم رو میخوردم که ساشا گفت
-آتوسا میخوام بات حرف بزنم ممکن بعداز حرفام زندگیمون کاملا عوض شه -بگو ساشا چی شده
-نگا آتوسا میخوام برات یه داستانی تعریف کنم
-بگو دیگه اااا
-یک سال پیش دقیقا یک سال پیش تو تولدت رویا دوستت رو دیدم که یه دل نه صد دل عاشقش شدم
قلبم از حرکت ایستاد درسته من به ساشا علاقهدندارم ولی خیلی سخته از زبون همسرت بشنوی که به صمیمی ترین دوستت که متل خواهرته ابراز علاقه کنه اونم جلوت
-تولدت مبارک آتوسا خانم
-وایی مرسی ساشا چطور یادت بود من خودم یادم نبود
-مگه میشه روز تولد خانم یادم بره حالا برو لباساتو عوضکن و زودی بیا پایین رفتم بالا یه تاپبندی قرمز بایه دامن کوتاه مشکی پوشیدم و یه آرایش مولایم موهای خرمایی بلندمو دورم بازکردم و رفتم پایین توی نشیمن یه کیک قلبی نسبتا بزرگ بود که روش نوشته بود تولدت مبارک ویه شمع روش بود که بیست سالگیم رو به رخ میکشید چشمامو بستمو آرزو کردم زندگیم از این روزمرگی در بیات و بعد شمع رو خاموش کردم چافو رو برداستم و کیک رو بردیم یه تکه براخودم ویه تکه براساشا برداشام داشتم کیکم رو میخوردم که ساشا گفت
-آتوسا میخوام بات حرف بزنم ممکن بعداز حرفام زندگیمون کاملا عوض شه -بگو ساشا چی شده
-نگا آتوسا میخوام برات یه داستانی تعریف کنم
-بگو دیگه اااا
-یک سال پیش دقیقا یک سال پیش تو تولدت رویا دوستت رو دیدم که یه دل نه صد دل عاشقش شدم
قلبم از حرکت ایستاد درسته من به ساشا علاقهدندارم ولی خیلی سخته از زبون همسرت بشنوی که به صمیمی ترین دوستت که متل خواهرته ابراز علاقه کنه اونم جلوت
۶.۱k
۲۴ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.