اشک حسرت
اشک حسرت
پارت۹۱
سعید :
پانیذ یه عطرم برداشت که من حساب کردم و رفتیم مغازه عروسک فروشی کلی ذوق می کرد واقعا خیلی بچه بود با لبخند نگاهش کردم ویه عروسک موش خوشگل پشمی برداشتم وبراش خریدم خیلی ذوق کرد وفروشنده بهش می خندید حمید زنگ زد ورفتیم کنارشون منو حمیدم دوتا پیرهن سِت خریدیم وبعدم رفتیم رستوران واونجا شام خوردیم یه فیلم طنزم از سینما پخش می شد که با اسرارحمید رفتیم چون من اصلا علاقه ای به سینما نداشتم .
دخترا باز کلی خوراکی گرفتن ورفتیم نشستیم ردیف اول چون هنوز کسی نیومده بود کلی سرشون غر زدم واونا خندیدن تا وقتی فیلم شروع شد چقدر می خندیدن چیزی که اصلا برای من جالب نبود یه فیلم بی مزه
پانیذ که کنارم نشسته بود گفت : خیلی برات بی مزه است
- خیلی
لبخندی زد ودستمو گرفت نفس عمیقی کشیدم واروم دستمو کشیدم توجه نکرد این یعنی قصدی نداشت فکر کنم پانیذ خیلی دیگه راحت شده بود با من
حمید کنار گوشم گفت : بابا یکم بخند به هیچ کجای دنیا برنمی خوره
راست می گفت مثلا به امروز می خندیدم به سرپانسمان شده ای آسمان یا لب ورم کرده اش
بلند شدم وگفتم : اخر فیلمه یکم بیرون قدم می زنم
از سینما اومدم بیرون ویکم تو خیابون قدم زدم
- آقا
برگشتم یه زن با یه لباس اجیب بود
- فالت رو بگیرم ؟
- فال ...نه
- تو پیشونیت خیلی چیزا نوشته
- خیلی مسخره است چی نوشته مثلا
یه اسپند برام دود کرد وگفت : یه زن از زندگیت رفته خدا بهترش رو برات می فرسته ولی بخت هیچ وقت باهات یار نیست
- خوب این یعنی چی ؟
زنه تو چشام نگاه کرد وگفت : اسم هیچ زنی تو طالع بخت تو نیست
اینو گفت ورفت
- خوب بهتر که نباشه خیلی هم مسخره است بخوام به همچین فال گیرا خیابونی اعتماد کنم طالع نویسی ...
- با خودت می خندی
برگشتم وحمید رو نگاه کردم
- فیلم تموم شد
حمید : اره این زن فالگیرچی می گفت
- هیچی بابا بریم خیلی خستم
حمید : سعید به نظر من پانیذ خیلی بهت میاد
نگاهش کردم لبخندی زدوگفت : آسمان دیگه زن آیدینه بی خیالش شو داداش
- فکر می کنی چشمم دنبال ناموس دوستمه
حمید : دوست داشتنت تموم شده ؟
- حمید دست بردارداداش
حمید : خیلی خوب بابا بداخلاق
رفتیم طرف ماشین دخترا کنار ماشین وایساده بودن می خندیدن چقور خوب بود خندیدن چیزی که خیلی وقته با من قهر کرده بود واقعا چرا ؟
پارت۹۱
سعید :
پانیذ یه عطرم برداشت که من حساب کردم و رفتیم مغازه عروسک فروشی کلی ذوق می کرد واقعا خیلی بچه بود با لبخند نگاهش کردم ویه عروسک موش خوشگل پشمی برداشتم وبراش خریدم خیلی ذوق کرد وفروشنده بهش می خندید حمید زنگ زد ورفتیم کنارشون منو حمیدم دوتا پیرهن سِت خریدیم وبعدم رفتیم رستوران واونجا شام خوردیم یه فیلم طنزم از سینما پخش می شد که با اسرارحمید رفتیم چون من اصلا علاقه ای به سینما نداشتم .
دخترا باز کلی خوراکی گرفتن ورفتیم نشستیم ردیف اول چون هنوز کسی نیومده بود کلی سرشون غر زدم واونا خندیدن تا وقتی فیلم شروع شد چقدر می خندیدن چیزی که اصلا برای من جالب نبود یه فیلم بی مزه
پانیذ که کنارم نشسته بود گفت : خیلی برات بی مزه است
- خیلی
لبخندی زد ودستمو گرفت نفس عمیقی کشیدم واروم دستمو کشیدم توجه نکرد این یعنی قصدی نداشت فکر کنم پانیذ خیلی دیگه راحت شده بود با من
حمید کنار گوشم گفت : بابا یکم بخند به هیچ کجای دنیا برنمی خوره
راست می گفت مثلا به امروز می خندیدم به سرپانسمان شده ای آسمان یا لب ورم کرده اش
بلند شدم وگفتم : اخر فیلمه یکم بیرون قدم می زنم
از سینما اومدم بیرون ویکم تو خیابون قدم زدم
- آقا
برگشتم یه زن با یه لباس اجیب بود
- فالت رو بگیرم ؟
- فال ...نه
- تو پیشونیت خیلی چیزا نوشته
- خیلی مسخره است چی نوشته مثلا
یه اسپند برام دود کرد وگفت : یه زن از زندگیت رفته خدا بهترش رو برات می فرسته ولی بخت هیچ وقت باهات یار نیست
- خوب این یعنی چی ؟
زنه تو چشام نگاه کرد وگفت : اسم هیچ زنی تو طالع بخت تو نیست
اینو گفت ورفت
- خوب بهتر که نباشه خیلی هم مسخره است بخوام به همچین فال گیرا خیابونی اعتماد کنم طالع نویسی ...
- با خودت می خندی
برگشتم وحمید رو نگاه کردم
- فیلم تموم شد
حمید : اره این زن فالگیرچی می گفت
- هیچی بابا بریم خیلی خستم
حمید : سعید به نظر من پانیذ خیلی بهت میاد
نگاهش کردم لبخندی زدوگفت : آسمان دیگه زن آیدینه بی خیالش شو داداش
- فکر می کنی چشمم دنبال ناموس دوستمه
حمید : دوست داشتنت تموم شده ؟
- حمید دست بردارداداش
حمید : خیلی خوب بابا بداخلاق
رفتیم طرف ماشین دخترا کنار ماشین وایساده بودن می خندیدن چقور خوب بود خندیدن چیزی که خیلی وقته با من قهر کرده بود واقعا چرا ؟
۳.۴k
۲۱ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.