گاهی دلتنگی...
گاهی دلتنگی...
شبیه دیدن عکسی قدیمی
میان آلبوم خانوادگی ست،
شبیه پیداکردن نوشته ای غبارگرفته
از زیر فرش های کفِ اتاق،
چیزی مانند بوی کمرنگِ عطر
از شیشه ی خالی ادکلن مورد علاقه ات،
دیدن شاخه گلی خشک
میان صفحات کتاب قطوری که
مدت ها بازش نکرده ای،
خواندن دوباره ی کارت پستال های نَم کشیده
و ملاقات اتفاقی با چهره ای که سال ها پیش همسایه ات بوده ...
ما در گذشته هایمان زندگی می کنیم
و همیشه جسممان به ناچار
به روزهای بعدی منتقل می شود...
#بابک_زمانی
شبیه دیدن عکسی قدیمی
میان آلبوم خانوادگی ست،
شبیه پیداکردن نوشته ای غبارگرفته
از زیر فرش های کفِ اتاق،
چیزی مانند بوی کمرنگِ عطر
از شیشه ی خالی ادکلن مورد علاقه ات،
دیدن شاخه گلی خشک
میان صفحات کتاب قطوری که
مدت ها بازش نکرده ای،
خواندن دوباره ی کارت پستال های نَم کشیده
و ملاقات اتفاقی با چهره ای که سال ها پیش همسایه ات بوده ...
ما در گذشته هایمان زندگی می کنیم
و همیشه جسممان به ناچار
به روزهای بعدی منتقل می شود...
#بابک_زمانی
۳.۱k
۱۸ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.