دوســتش می گفت: بــا اینکه بعد از آن ابراهیم به ما بســیا
دوســتش می گفت: بــا اینکه بعد از آن ابراهیم به ما بســیار توصیهکرد کهشــرطبندی نکنید. امــا یکبار با بچههای محله نازیآباد بــازی کردیم و مبلغ
ســنگینی را باختیم! آخــرای بازی بود که ابراهیم آمد. به خاطر شــرط بندی
خیلی از دست ما عصبانی شد.
از طرفی ما چنین مبلغی نداشــتیم که پرداخت کنیم. وقتی بازی تمام شــد
ابراهیم جلو آمد وتوپ را گرفت. بعدگفت: کســی هســت بیاد تک به تک
بزنیم؟
از بچههای نازیآباد کســی بود به نام ح.ق که عضو تیم ملی وکاپیتان تیم
َ برق بود. با غرور خاصی جلو آمد وگفت: سرچی!؟
ابراهیم گفت: اگه باختی از این بچهها پول نگیری. او هم قبول کرد.
ابراهیــم به قدری خوب بازی کرد که همه ما تعجب کردیم. او با اختالف
زیاد حریفش را شکست داد. اما بعد ازآن حسابی با ما دعوا کرد!
٭٭٭
ابراهیم به جز والیبال در بســیاری از رشــتههای ورزشی مهارت داشت. در
کوهنوردی یک ورزشکار کامل بود. تقریبًا از سه سال قبل از پیروزی انقالب
تا ایام انقالب هر هفته صبحهای جمعه با چندنفر از بچههای زورخانه میرفتند
تجریش. نماز صبح را در امامزاده صالح میخواندند، بعد هم به حالت دویدن
از کوه باال میرفتند. آنجا صبحانه میخوردند و برمیگشتند.
فراموش نمیکنم. ابراهیم مشغول تمرینات کشتی بود و میخواست پاهایش
را قوی کند. از میدان دربند یکی از بچهها را روی کول خود گذاشــت و تا
نزدیک آبشار دوقلو باال برد!
این کوهنوردی در منطقه دربند و کولکچال تا ایام پیروزی انقالب هر هفته
ادامه داشت.
ابراهیم فوتبال را هم خیلی خوب بازی میکرد. در پینگ پنگ هم استاد بود
و با دو دست و دو تا راکت بازی میکرد وکسی حریفش نبود.
ســنگینی را باختیم! آخــرای بازی بود که ابراهیم آمد. به خاطر شــرط بندی
خیلی از دست ما عصبانی شد.
از طرفی ما چنین مبلغی نداشــتیم که پرداخت کنیم. وقتی بازی تمام شــد
ابراهیم جلو آمد وتوپ را گرفت. بعدگفت: کســی هســت بیاد تک به تک
بزنیم؟
از بچههای نازیآباد کســی بود به نام ح.ق که عضو تیم ملی وکاپیتان تیم
َ برق بود. با غرور خاصی جلو آمد وگفت: سرچی!؟
ابراهیم گفت: اگه باختی از این بچهها پول نگیری. او هم قبول کرد.
ابراهیــم به قدری خوب بازی کرد که همه ما تعجب کردیم. او با اختالف
زیاد حریفش را شکست داد. اما بعد ازآن حسابی با ما دعوا کرد!
٭٭٭
ابراهیم به جز والیبال در بســیاری از رشــتههای ورزشی مهارت داشت. در
کوهنوردی یک ورزشکار کامل بود. تقریبًا از سه سال قبل از پیروزی انقالب
تا ایام انقالب هر هفته صبحهای جمعه با چندنفر از بچههای زورخانه میرفتند
تجریش. نماز صبح را در امامزاده صالح میخواندند، بعد هم به حالت دویدن
از کوه باال میرفتند. آنجا صبحانه میخوردند و برمیگشتند.
فراموش نمیکنم. ابراهیم مشغول تمرینات کشتی بود و میخواست پاهایش
را قوی کند. از میدان دربند یکی از بچهها را روی کول خود گذاشــت و تا
نزدیک آبشار دوقلو باال برد!
این کوهنوردی در منطقه دربند و کولکچال تا ایام پیروزی انقالب هر هفته
ادامه داشت.
ابراهیم فوتبال را هم خیلی خوب بازی میکرد. در پینگ پنگ هم استاد بود
و با دو دست و دو تا راکت بازی میکرد وکسی حریفش نبود.
۱.۴k
۱۴ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.