جاذبه ی چشمات ❤
جاذبه ی چشمات ❤
پارت ۱۵۶ 🌠
از زبون رادین ......
-رها
+جانم
-چرا نگفته بودی که
یهو پرید وسط حرفم و گفت :ببخشید دلم نمیخواست هیشکی اینو بدونه
اخه
-اخه نداره از این به بعد همه چیرو میگی باشه
+باشه
رادین
-جان رادین
+میخوام برم پایین یکم تمرین کنم توهم میای ؟
-اره
که رفت تو اتاق بعد اومد بیرون و دستکش های بوکس رو رو طرفم گرفت
+لازمت میشه
و رفت
منم دستکش هارو برداشتم و رفتم طبقه پایین که ...............
از زبون بیتا .....
امروز تولد مامان رها بود و رها هم بخاطر این موضوع حالش خیلی بد بود و نگرانش بودم
ولی چون پرهام گفته رادین پیششه و لازم نیست زنگ بزنی خیالم یکمی راحت بودی بازم دلم شور میزد که نکنه بازم مث پارسال کارش به بیمارستان کشیده بشه اخه کلا نباید ناراحت بشه و دکتر ناراحتی رو براش قدغن کرده
پرهام :کجایی تو نیم ساعته دارم صدات میزنما به دیوار میگفتم تا الان جواب داده بود
-ببخشید نگران رهام
پرهام :نگران نباش دیگه رادین کنارشه و چیزیش نمیشه
که یه لبخند زد
با حرفش آروم گرفتم که یهو زنگ خورد
پرهام :کیه ساعت ۱۰ شبی
رفت سمت آیفون که یهو بلند گفت :بله اراذل تشریف آوردن
خندم گرفت اخه اراذل منظورش پریا و پیام بودن
انگاری پرهام همیشه بهشون میگفت اراذل
آیفون رو زد و دراز شد که پریا بادو پرید داخل و پیام هم دنبالش
و هی پیام میگفت جر زنی کردی و هی پریا میگفت شرط رو باختی
و مسخره بازیشون که منو پرهام خندمون گرفته بود
پرهام :بسه بسه بیاید داخل هوا سرده یخ زدیم
پریا :وایی مامانم اینا النگوهات نشکنه
پرهام :پریااااااااا
که پریا زنگ زیر خنده و اومد فلنگ رو ببنده که منو دیده نیشش باز شد و پرید بغلم :ای جونم ببین کی اینجاست عشق جان ما هم با این داداش اخمو اومده
کار خوبی کردی اومدی اخه با این دوتا چلغوز حوصله م به فنا که سهله بگا میره
خندیدم و گفتم :باشه حالا برو لباس عوض کن وقت واسه حرف هس
که پیام گفت :سلام بیتا خانوم خوب هستین
-سلام ممنون بخوبیتون
پریا :تعارف کردن رو بزارید کنار بیتا بپر بیا اتاقم کارت دارم
با پریا رفتیم تو اتاق
دو دست ست ورزشی خیلی شیک مشکی با مارک نایک درآورد و گفت :بیا اینارو بپوش
اومدم نه بیارم
که دیدم گفت :بخدا نه بیاری میگیرم میزنمتا
خندیدم و اومدم بگم باشه
که یهو گوشیش زنگ خورد
نگاه به گوشیش کرد
و گفت :ایی فتنه ۲۰۱۹ زنگ زد
خیلی سرد و معمولی سلام داد
....
ممنون عزیزم
نه عزیزم
کار دارم عزیزم
باشه یوقت دیگه میبینمت
خدافظ
گوشی رو قطع کرد و پوفی کشید
پریا :اینقدر از این پریسا بدم میاد حد و حساب نداره
نشست اداشو درآوردن
و من کر کر میخندیدم
آماده شدیم و رفتیم بیرون
که دیدیم پرهام و پیام هم ست مشکی البته آدیداس زده بودن
که یهو پریا گفت :....................
پارت ۱۵۶ 🌠
از زبون رادین ......
-رها
+جانم
-چرا نگفته بودی که
یهو پرید وسط حرفم و گفت :ببخشید دلم نمیخواست هیشکی اینو بدونه
اخه
-اخه نداره از این به بعد همه چیرو میگی باشه
+باشه
رادین
-جان رادین
+میخوام برم پایین یکم تمرین کنم توهم میای ؟
-اره
که رفت تو اتاق بعد اومد بیرون و دستکش های بوکس رو رو طرفم گرفت
+لازمت میشه
و رفت
منم دستکش هارو برداشتم و رفتم طبقه پایین که ...............
از زبون بیتا .....
امروز تولد مامان رها بود و رها هم بخاطر این موضوع حالش خیلی بد بود و نگرانش بودم
ولی چون پرهام گفته رادین پیششه و لازم نیست زنگ بزنی خیالم یکمی راحت بودی بازم دلم شور میزد که نکنه بازم مث پارسال کارش به بیمارستان کشیده بشه اخه کلا نباید ناراحت بشه و دکتر ناراحتی رو براش قدغن کرده
پرهام :کجایی تو نیم ساعته دارم صدات میزنما به دیوار میگفتم تا الان جواب داده بود
-ببخشید نگران رهام
پرهام :نگران نباش دیگه رادین کنارشه و چیزیش نمیشه
که یه لبخند زد
با حرفش آروم گرفتم که یهو زنگ خورد
پرهام :کیه ساعت ۱۰ شبی
رفت سمت آیفون که یهو بلند گفت :بله اراذل تشریف آوردن
خندم گرفت اخه اراذل منظورش پریا و پیام بودن
انگاری پرهام همیشه بهشون میگفت اراذل
آیفون رو زد و دراز شد که پریا بادو پرید داخل و پیام هم دنبالش
و هی پیام میگفت جر زنی کردی و هی پریا میگفت شرط رو باختی
و مسخره بازیشون که منو پرهام خندمون گرفته بود
پرهام :بسه بسه بیاید داخل هوا سرده یخ زدیم
پریا :وایی مامانم اینا النگوهات نشکنه
پرهام :پریااااااااا
که پریا زنگ زیر خنده و اومد فلنگ رو ببنده که منو دیده نیشش باز شد و پرید بغلم :ای جونم ببین کی اینجاست عشق جان ما هم با این داداش اخمو اومده
کار خوبی کردی اومدی اخه با این دوتا چلغوز حوصله م به فنا که سهله بگا میره
خندیدم و گفتم :باشه حالا برو لباس عوض کن وقت واسه حرف هس
که پیام گفت :سلام بیتا خانوم خوب هستین
-سلام ممنون بخوبیتون
پریا :تعارف کردن رو بزارید کنار بیتا بپر بیا اتاقم کارت دارم
با پریا رفتیم تو اتاق
دو دست ست ورزشی خیلی شیک مشکی با مارک نایک درآورد و گفت :بیا اینارو بپوش
اومدم نه بیارم
که دیدم گفت :بخدا نه بیاری میگیرم میزنمتا
خندیدم و اومدم بگم باشه
که یهو گوشیش زنگ خورد
نگاه به گوشیش کرد
و گفت :ایی فتنه ۲۰۱۹ زنگ زد
خیلی سرد و معمولی سلام داد
....
ممنون عزیزم
نه عزیزم
کار دارم عزیزم
باشه یوقت دیگه میبینمت
خدافظ
گوشی رو قطع کرد و پوفی کشید
پریا :اینقدر از این پریسا بدم میاد حد و حساب نداره
نشست اداشو درآوردن
و من کر کر میخندیدم
آماده شدیم و رفتیم بیرون
که دیدیم پرهام و پیام هم ست مشکی البته آدیداس زده بودن
که یهو پریا گفت :....................
۱۰.۹k
۱۲ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.