سیصدو شصت و پنج روزِ غریب
سیصدو شصت و پنج روزِ غریب
رفت و دیگر کسی به یاد تو نیست
تو شب روسیاه من بودی !
بامدادی در امتداد تو نیست
تا سری پر ز غصه آوردم..
شانه ات را به دیگرے دادی..
بغض وقتی که تا گلو برسد
خفه ات میکند شبی یادی !
عصر هر روز با خیالت من
راهی شهر پر دم و دودم
ااااه آیا هنوز یادت هست ؟؟
من عزیزت ...عروسکت!! بودم
گفته بودی به گوش من صد بار
معنی زندگی دو چشم من .است
گاه میپرسم از خودم هر روز
سادگی جزیی از وجود زن است؟!
روزهایم تمام شب شده اند.
شب تمامش سکوت و بیداریست
مثل هر روز..بغض ترسو را !!
حبس کردم و خون دل خوردم
مادر اما چه خوب میداند..
بعد تو لحظه لحظه من مردم !
گرچه پاییز فصل عاشق هاست
باد هایش به سوز مشهورند !!
تو همان سوز سرد پاییزی !
زخمهایی زدی که ناسورند..
رفت و دیگر کسی به یاد تو نیست
تو شب روسیاه من بودی !
بامدادی در امتداد تو نیست
تا سری پر ز غصه آوردم..
شانه ات را به دیگرے دادی..
بغض وقتی که تا گلو برسد
خفه ات میکند شبی یادی !
عصر هر روز با خیالت من
راهی شهر پر دم و دودم
ااااه آیا هنوز یادت هست ؟؟
من عزیزت ...عروسکت!! بودم
گفته بودی به گوش من صد بار
معنی زندگی دو چشم من .است
گاه میپرسم از خودم هر روز
سادگی جزیی از وجود زن است؟!
روزهایم تمام شب شده اند.
شب تمامش سکوت و بیداریست
مثل هر روز..بغض ترسو را !!
حبس کردم و خون دل خوردم
مادر اما چه خوب میداند..
بعد تو لحظه لحظه من مردم !
گرچه پاییز فصل عاشق هاست
باد هایش به سوز مشهورند !!
تو همان سوز سرد پاییزی !
زخمهایی زدی که ناسورند..
۱.۷k
۰۱ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.